ممانعت. [ م ُ ن َ / ن ِ ع َ ] ( از ع ، اِمص ) بازداشتگی و منع و نهی و تعرض و مزاحمت و اعتراض و دفع. ( ناظم الاطباء ) . بازداشتن کسی از چیزی. جلوگیری. بازداشت. منع. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : محسن بن طاق که امیر غز بود راه او بگرفت و به ممانعت او برخاست. ( ترجمه تاریخ یمینی ) . منتصر به اسفراین افتاد و مردم اسفراین از خوف فتنه به ممانعت او برخاستند. ( ترجمه تاریخ یمینی ) . رجوع به ممانعة شود. ... [مشاهده متن کامل]
- ممانعت کردن ؛ جلوگیری کردن. بازداشتن از کاری. ممانعة. [ م ُ ن َ ع َ ] ( ع مص ) بازداشتن از یکدیگر و کسی را از چیزی. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) . کسی را از چیزی بازداشتن. ( مصادر زوزنی ) . کسی را از چیزی واداشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) . بازداشتن و منع کردن. ( غیاث اللغات ) . || در اصطلاح ، عبارت از آن است که سائل مقدمات دلیل استدلال کننده را کلاً یا بعضاً نپذیرد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) . رجوع به تعریفات جرجانی شود. منبع. لغت نامه دهخدا
واداشت، بازداشت، واپس رانی نمونه: عارف از رفتنم ممانعت کرد نمونه: عارف مرا از رفتن واداشت نمونه: عارف مرا از رفتن بازداشت نمونه: عارف مرا از رفتن واپس راند
نگره های فارسی نوین، نیما و گیرا به سان جایگزینی واژه: نا گذار: قوانین سخت، ناگذار رسیدن به اهداف شرکت شد. واپس: سرما واپس رشد گیاهان شد. بازدار: عوامل بازدار پیشرفت را شناسایی کردیم. پد ( پس زد ) : پد معلم از ورود دانش آموزان به حیاط مدرسه قابل درک بود. ... [مشاهده متن کامل]
بازمان: بازمان والدین از مهاجرت فرزندان قابل درک است. پسزن: پسزنی معلم از رفتارهای نادرست دانش آموزان کارساز بود. رَدگر: ردگر سیاست های غلط، اقتصاد را بهبود بخشید. بازبر: بازبر شدن سیل با سدهای محکم باعث نجات روستاها شد. ناروی: ناروی کردن مسیر نادرست برای جوانان وظیفه والدین است. راسد ( راه سد ) : راسد کردن مسیر تخلفات اداری. پسزد: پسزد افکار منفی، تضمین موفقیت در کنکوره. درنا: درنا کردن راه نفوذ دشمن با هوشیاری مرزبانان. بَسدر: بَسدر شدن راه فرار مالیاتی با قوانین محکم. پیش بندی: مدیر از اتلاف منابع پیش بندی کرد. آستانش: سیستم ایمنی از ورود ویروس آستانش کرد. رهبندش: پلیس از عبور خودروها رهبندش کرد. پسایش: مادر از رفتن فرزند به مکان خطرناک پسایش کرد. وازنش: معلم از ادامه شیطنت دانش آموزان وازنش کرد. بازش ( باز داشتن ) : مادر از رفتن فرزندش به مهمانی خطرناک بازش کرد. نارو ( نا روان ) : قانون از فساد اداری نارو می کند. بسره ( بستن راه ) : مامورین از فرار متهم بسره کردند.
🇮🇷 همتای پارسی: بازدارندگی 🇮🇷 یا بازدارایی
سنگ اندازی
نهی
نه آوردن
curb
جلوگیری
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: پِراتیس ( سنسکریت: پْرَتیسِدهَ ) ویپ ( سنسکریت: ویپرَتیشِدهَ ) نِژید ( سنسکریت: نِشیدهَ ) نِهیژ ( کردی: نِهیشتَن )