ملک

/malek/

    domain
    king
    landed property
    estate
    possession
    kingdom
    angel
    land
    prince
    real estate
    [fig.] kingdom

فارسی به انگلیسی

ملک اجاره ای
leasehold, tenancy

ملک ارثی
devise

ملک استیجاری
leasehold, tenement

ملک الحارس
guardian angel

ملک الشعر
poet laureate

ملک الشعرا
prince of poets, poet laureate

ملک الموت
angel of death

ملک المورخین
prince of historians, prince of historrians

ملک تحت سرپرستی کفیل
trust

ملک داری
government, ruling, management

ملک رانی
sovereignty, sway

ملک زاده

ملک ستانی
conquest

ملک طلق
freehold

ملک منظر
of an angelic countenance

ملک کرایه ای
tenement

مترادف ها

dominion (اسم)
حکومت، قلمرو، ملک

domain (اسم)
زمین، حوزه، دامنه، قلمرو، دایره، ملک، املاک خالصه

estate (اسم)
علاقه، دسته، دارایی، حالت، طبقه، وضعیت، مملکت، ملک، املاک، اموال

territory (اسم)
زمین، خاک، قلمرو، سرزمین، کشور، ملک، خطه، مرزوبوم

hacienda (اسم)
ملک

realty (اسم)
ملک، عقار، دارایی غیر منقول

fief (اسم)
ملک، تیول

پیشنهاد کاربران

ملک malak : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پارند pārand ( پهلوی )
فرشته، پری ( دری )
*****
ملک malek همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
شاه، پادشاه ( پهلوی )
گاهدار gāhdār ( مانوی )
...
[مشاهده متن کامل]

اخشا exŝā ( سغدی: exŝāy )
اخشون exŝun ( سغدی: exŝon )
*****
ملک melk همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
دارایی ( دری )
یاستو yāstu ( سغدی: āstu )
گئون gaun ( اوستایی: gauna )
گراه grāh ( سنسکریت )
*****
ملک molk : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
سرزمین، کشور ( دری )
راژ rāž ( پهلوی: rāz )
اخشر exŝer ( پهلوی: xŝer )

"در قانون مدنی"
تلفظ: مِلْکْ
معنی: زمین
"سایر"
مَلِکْ:پادشاه - فرمانروا
مَلَکْ:فرشته - پری
مُلْکْ:سرزمین
🕋 ترتیب سوره های قرآن کریم:
1 ) سوره فاتحه ( حمد )
2 ) بقره
3 ) آل عمران
4 ) نساء
5 ) مائده
6 ) انعام
7 ) اعراف
8 ) انفال
9 ) توبه ( برائت )
10 ) یونس
11 ) هود
12 ) یوسف
...
[مشاهده متن کامل]

13 ) رعد
14 ) ابراهیم
15 ) حِجر
16 ) نحل
17 ) اِسراء ( بنی اسرائیل )
18 ) کهف
19 ) مریم
20 ) طه
21 ) انبیاء
22 ) حج
23 ) مؤمنون
24 ) نور
25 ) فرقان
26 ) شعراء
27 ) نمل
28 ) قصص
29 ) عنکبوت
30 ) روم
31 ) لقمان
32 ) سجدة
33 ) احزاب
34 ) سبأ
35 ) فاطر
36 ) یس
37 ) صافات
38 ) ص
39 ) زمر
40 ) غافر
41 ) فصّلت
42 ) شوری
43 ) زخرف
44 ) دخان
45 ) جاثیه
46 ) احقاف
47 ) محمد
48 ) فتح
49 ) حجرات
50 ) ق
51 ) ذاریات
52 ) طور
53 ) نجم
54 ) قمر
55 ) الرحمن
56 ) واقعه
57 ) حدید
58 ) مجادله
59 ) حشر
60 ) ممتحنه
61 ) صف
62 ) جمعه
63 ) منافقون
64 ) تغابن
65 ) طلاق
66 ) تحریم
67 ) مُلک
68 ) قلم
69 ) حاقه
70 ) معارج
71 ) نوح
72 ) جن
73 ) مزّمّل
74 ) مدثر
75 ) قیامه
76 ) انسان
77 ) مرسلات
78 ) نبأ
79 ) نازعات
80 ) عبس
81 ) تکویر
82 ) انفطار
83 ) مطففین
84 ) انشقاق
85 ) بروج
86 ) طارق
87 ) اعلی
88 ) غاشیه
89 ) فجر
90 ) بلد
91 ) شمس
92 ) لیل
93 ) ضحی
94 ) شرح
95 ) تین
96 ) علق
97 ) قدر
98 ) بینه
99 ) زلزله ( زلزال )
100 ) عادیات
101 ) قارعه
102 ) تکاثر
103 ) عصر
104 ) همزه
105 ) فیل
106 ) قریش
107 ) ماعون
108 ) کوثر
109 ) کافرون
110 ) نصر
111 ) مسد
112 ) اخلاص ( توحید )
113 ) فلق
114 ) ناس

سوره مُلک سوره ۶۷ام از قرآن است، ۳۰ آیه دارد و سوره ای مکی است. مَلِک به معنی پادشاه، همچنین از نام های نیکوی خداوند در اسلام است. در آیه اول این سوره چنین آمده است:
بزرگوار است آنکه فرمانروایی ( مُلک ) به دست اوست و او بر هر چیزی تواناست.
...
[مشاهده متن کامل]

نام های دیگر این سوره منجیه ( نجات دهنده ) و واقیه یا مانعه ( بازدارندهٔ تلاوت کننده از عذاب الهی یا قبر ) است. محتوای این سوره پیرامون مبدأ، صفات خداوند و آفرینش جهان است و در مورد معاد و مجازات جهنم و تهدید کافران به عذاب سخن می گوید.

ملکملک
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/ملک_(سوره)
مِلک: سپیدی بن ناخن
سلیم
مَلَک: فرشته
مَلٍک: پادشاه، شاهنشاه
مُلک: سرزمین
مٍلک: زمین
ببخشید که در گذاشتن زیر و زبر ها رایانه خوب پاسخ نمی دهد ولی مفهوم نوشته شده.
سلیم
مٍلک: زمین
🇮🇷 واژه ی برنهاده: دار 🇮🇷
دیگر واژگان همتا: دارایی، دارایه
مَلِک : فرمانروا
مُلک : فرمانده
مِلک : دارایی
مُلک : سرزمین، کشور
مَلِک : پادشاه، یکی از القاب خدا
مَلَک : فرشته
در تصرف کسی، قلمرو
ملک ازریشه الوکه به معنای رسالت است.
منبع:کتاب مفاتیح الغیب ملاصدرا ، ترجمه استادمحمدخواجوی صفحه۶۰.
یعنی پادشاه
سیاه
ملک ( بر وزن الف ) در لغت هم به معنی سلطان و زمامدار آمده و هم به معنی کسی که مالک و صاحب اختیار چیزی است .
تفسیر نمونه ج : 4 ص : 337
malak پری فرشته ملائکه
malek صاحب مالک پادشاه
molkفرمانروایی پادشاهی حکومت
melk زمین زمین کشاورزی باغ
امپراتریس
مُلک = سرزمین
مِلک = خانه، زمین
مَلِک= پادشاه
مَلَک= فرشته
ملک :پادشاه ، خداوند
ملکا:خدا
باید َ و ُ و ِ مشخص باشد
* مُلْک: سرزمین، کشور، مملکت [جمع: املاک] // ** هم خانواده: مُلْک، مملکت / نمونه:
* بــه پاس هــر وجب خاکــی از ایــن مُلک چــه بسیار است، آن سرهــا کـه رفته! [فارسی2، درس سوّم]
* آن کسی را که در این مُلک سلیمان کردیم ملّت امروز یقین کرد که او اهرمن است [فارسی3، درس سوّم]
...
[مشاهده متن کامل]

** مترادف: ولایت: کشور، سرزمین/ نمونه: * ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تُهی ماند. [فارسی3، درس دوازدهم]
* دارِ مُلک: دارالمُلک، پایتخت/ نمونه: * نخستین بــار گفتش کـــز کجــایـــی؟ بگفت از دارِ مُــــلک آشنـــایـــــــی [فارسی3، درس دوّم]
* مَلِک: پادشاه، سلطان، خداوند // ** هم خانواده: ملوک، مَلَکه [دام تستی: مَلَک: پادشاه]
* مَلِکا ذکرِ تو گویم که تو پاکیّ و خدایـی نروم جز به همان ره که تــوأم راه نمایی [فارسی3، درس ستایش]
* وزیر، مَلِک را پرسید: �هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و مُلک و حَشَم نداشت، چگونه بَر او مملکت مقرّر شد؟ [فارسی 3، درس دوازدهم، گنج حکمت]
* مَلَک: فرشته [جمع: ملائک، ملائکه] // ** هم خانواده: مَلَک، ملائک، ملائکه، مَلَکوت
* ما به فلک بوده ایم، یـارِ مَلَک بوده ایــم باز همان جا رویم که آن شهر ماست [فارسی2، درس هشتم]
* ملائکه: فرشتگان/ نمونه: * جملگی ملایکه را در آن حالت، انگشتِ تعجّب در دندانِ تحیّر بمانده. [فارسی2، درس هفتم]
* مِلْک: سرزمین، دارایی، زمین متعلّق به شخص [جمع: اَملاک] // ** هم خانواده: مِلْک، اَملاک/ نمونه:
* ولیکــن گرفتــم کــه هــرگــز نجویم نــه مِلْک و مَنالی نــه مال و متاعی

دارایی
تخت و تاج
نکته ۱:
کلمه لاتین locus با ریشه loc و به معنی مکان، جا یا زمین از فعل ترکی almak گرفته شده است که به معنی , فرا گرفتن ( آب و جمعیت و. . ) ، گرفتن ، خریداری کردن ، فتح کردن ( زمین ، سرزمین. . . ) ، به مالکیت خود در آوردن ( زمین ، خاک ، دارایی. . ) و. . . . می باشد .
...
[مشاهده متن کامل]

از آن مشتق alık یا aluk یا به دست می آید که به معنی " گرفته شده، فراگرفته شده، اخذ شده ، اقتباس شده ، ( زمین ) فتح شده ، ( زمین ، مکان ، دارایی و. . ) در نتیجه فتح یا تصاحب یا خرید به مالکیت در آورده شده " میباشد ، که به یک معنا در نقش اسم به زمین یا مکان موردمالکیت یک فرد اطلاق می شده که با معنای کلی "مکان ، جا ، زمین و. . " با حذف a وبه شکل luk در آمده و با تغییر به شکل loc و اضافه شدن پسوند لاتین us ( همانند ة در کلمات عربی ) به شکل locus در آمده است
کلمه loc با تغییر اعراب به اشکال "lek" , "leka" و یا " loka" در آمده است یا اشکالی مانند "lounge" که در انگلیسی به سالن ( مکان ) گفته می شود یا واژه فرانسوی"loge" که به صورت "لُژ" تلفظ می شود وبه مکان یا هتل و. . گفته می شود که در فارسی نیز کاربرد دارد و مثلا در رستوران ها به مکان های مخصوص خانواده می گوییم "لُژ خانوادگی"، و نیز بسیاری واژگان دیگر مانند local , location و. . .
از فعل almak مشتق "alak" شکل می گیرد که به عنوان اسم مکان و به یک معنا به معنی" مکان یا محل فرا گرفته شده ( از آب و. . . ) که آن نیز بعد از حذف a به شکل lak و با ورود به لاتین به lac
تبدیل شده و با اضافه شدن پسوند لاتین us به شکل lacus در آمده که معنی استخر یا برکه ( مکان فرا گرفته شده با آب ) می باشد
که در زبان انگلیسی نیز به شکل lake در حال استفاده است.
همچنین در زبان آلمانی شکل "lager" را داریم که به معنی انبار ، دپو ، محل انباشت که فراگرفته و پر از مواد ابزار و . . . باشد.
نکته۲:
۲ - کلمه "مه" به معنی بزرگ یک کلمه ترکی است و از فعل beğimek یا بِییمک ( شکل دیگر boyumek یا بویومک ) به معنی بزرگ شدن ، رشد کردن، در مقیاس اندازه افزایش یافتن ، قد کشیدن ، عظمت یافتن معظم شدن ، به حد اعلا رسیدن و. . . ، گرفته شده است
از این فعل مشتق "beğik" یا "بِییک" به معنی بزرگ ، رشد کرده ، قد کشیده ، عظمت یافته، معظم ، خوب ، عالی، صاحب شکوه و جلال شده و . . . شکل می گیرد. شکل beğik اشکال مختلفی به خود گرفته است مانند : beyg یا بیگ ، bay , bey , bek , beg و نیز beh یا همان "بِه" که به معنی خوب و عالی وارد فارسی شده است و نیز شکل "مِه" که از تبدیل حرف "ب" به "میم" شکل گرفته و آن نیز با معنی بزرگ ، عظیم و. . . وارد فارسی شده است
نکته ۳:
ملک به معنی زمین ، دارایی از فعل ترکی" bulmak" به معنی یافتن ، در یافتن ، پیدا کردن ، کشف کردن ، پیدا کردن و صاحب شدن و. . . گرفته شده است. از آن مشتق "buluk" به معنی "یافته ، یافته شده ، چیز یافته شده ، کشف شده و به ملکیت در آورده شده ( زمین، شی و . . . ) و. . . به دست می آید .
کلمه buluk یا bılık با شکلی ساده و با تبدیل حرف "ب" به حرف "م" به صورت mulk ( مولک ) یا mılk ( مئلک ) در آمده وبه شکل "ملک" وارد عربی شده است
حتی "مُلک" به معنی سفیدی ناخن که در ناخن پیدا یا پدیدار می شود نیز از همین کلمه buluk و از فعل bulunmak ( پیداشدن ، خود به خود پدیدار شدن ، یافت شدن ) و از مشتق bulung یا buluk با ساده سازی تلفظ و تبدیل b به m و از شکل mulk به دست آمده است .
نکته آخر :
کلمه "مَلِک" به معنی پادشاه و پادشاهی از ترکیب "مَه" ( از شکل اصلی "بییگ"درترکی ) و "لِک" ( برگفته از شکل اصلی alık یا aluk در ترکی ) به دست نیامده است
بلکه از کلمه beğiklik یا صورت ساده آن bey ( ğ ) lik ( بسته به گویش بَیلیک یا بِیلیک ) گرفته شده است که با تغییر به belik و سپس melik ( مَلیک ) به صورت نهایی" مَلِک" در آمده است که در کلمه beylik , کلمه bey به معنی خان وبیگ بوده و "lik" پسوند "یت" می باشد که در مجموع به معنی "خانیّت" یا "بیگیّت" می باشد که هم به معنی خان و بیگ به کار میرود و هم به معنی حوزه یا قلمرو خانی و بیگیّت .

استیلاء
ملک= پادشاه

معنی مِلک :خانه، ساختمان، ویلا، آپارتمان، چیزی که همانند کلبه یا خانه است، خانه، کلبه، مَسکَن
برابر پارسی :خانه، کلبه
مِلْک ( تلفظ می شود/melk/ ) یا دارایی
مَلَک ( تلفظ می شود/m�l�k/ ) یا فرشته
مَلِک ( تلفظ می شود ( /m�lek/ ) یا شاه
مَلِک ( تلفظ می شود/m�lek/ ) ، از نام های خدا در اسلام
مُلْک ( تلفظ می شود/molk/ ) یا کشور
پادشاه - فرمانروا
سلطان ، پادشاه ، شاه
اما خیلی از معنی های دیگه هم داره
پادشاه
سرزمین . قلمرو

۱ - پادشاهی ۲ - کشور
یعنی :سرزمین
معنی مُلک = عظمت و بزرگی
خانه، کاشانه
معنی : پادشاه
دیار، وطن، محل زندگی در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
پادشاه. سلطان
فرمانروایی
پادشاه. . فرمانروا
پادشاه _خدا
پادشاه ، سلطان
فرمانروا
فرشته
جمع آن : ملائک، ملائکه
فرشته
جمع : ملائک، ملائکه
پادشاه، شاه، سلطان، فرمانروا
پری - فرشته - پادشاه - ملکه:مونث مَلَک منسوب به مَلَک
پادشاه
امیر
پادشاه ، رهبر، حکمران،
سرزمین

مُلک: پادشاه
مَلَک: فرشته
مِلک: خانه
مَلِک: پادشاه
پادشاه

پادشاهی، کشور

قلمرو، سرزمین
سرزمین، قلمرو
صاحب
پادشاهی، مملکت
زمین در تصرف کسی
خانه املاک
واژه آریایی *لِک lek ( در پهلوی lekā ) همخانواده با location انگلیسی و loka در سنسکریت به معنای سرزمین اقلیم بوم زمین است که از آن واژه مَلِک ( مَه=بزرگ لِک=سرزمین ) به معنای سلطان را ساخته اند.
( در گیلان میگویند می میلک یعنی سرزمین من ، زمین من که البته " می" به معنی من " اضافی است و شاید هم برای پافشاری باشد یعنی سرزمین من من )
...
[مشاهده متن کامل]

واژه مملکت ( مام=بدنه - تمام لِک=ملت ات ) به معنای امپراتوری یا شاهنشاهی است که از پیوستن چندین ملت شکل میگیرد ( مام میهن=تمامیت میهن ) . در سنسکریت loka लोक در بلوچستان واژه mahl�k مہلوک همتای واژه ملت هستند.
عرب از مَلِک واژه ملوک و از مملکت واژه ممالک را به دست آورده است.
*پیرس:
فرهنگ واژگان پهلوی: شادروان بهرام فره وشی

یعنی : پادشاه عظمت بزرگی
یعنی : پادشاه مصر
حکومت و اداره امور
پادشاهی
بزرگی، پادشاهی ، عظمت
سرزمین
حاکم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٨)