سوره مُلک سوره ۶۷ام از قرآن است، ۳۰ آیه دارد و سوره ای مکی است. مَلِک به معنی پادشاه، همچنین از نام های نیکوی خداوند در اسلام است. در آیه اول این سوره چنین آمده است: بزرگوار است آنکه فرمانروایی ( مُلک ) به دست اوست و او بر هر چیزی تواناست. ... [مشاهده متن کامل]
نام های دیگر این سوره منجیه ( نجات دهنده ) و واقیه یا مانعه ( بازدارندهٔ تلاوت کننده از عذاب الهی یا قبر ) است. محتوای این سوره پیرامون مبدأ، صفات خداوند و آفرینش جهان است و در مورد معاد و مجازات جهنم و تهدید کافران به عذاب سخن می گوید.
مِلک: سپیدی بن ناخن
سلیم مَلَک: فرشته مَلٍک: پادشاه، شاهنشاه مُلک: سرزمین مٍلک: زمین ببخشید که در گذاشتن زیر و زبر ها رایانه خوب پاسخ نمی دهد ولی مفهوم نوشته شده.
سلیم مٍلک: زمین
🇮🇷 واژه ی برنهاده: دار 🇮🇷 دیگر واژگان همتا: دارایی، دارایه
مَلِک : فرمانروا مُلک : فرمانده
مِلک : دارایی مُلک : سرزمین، کشور مَلِک : پادشاه، یکی از القاب خدا مَلَک : فرشته
در تصرف کسی، قلمرو
ملک ازریشه الوکه به معنای رسالت است. منبع:کتاب مفاتیح الغیب ملاصدرا ، ترجمه استادمحمدخواجوی صفحه۶۰.
یعنی پادشاه
سیاه
ملک ( بر وزن الف ) در لغت هم به معنی سلطان و زمامدار آمده و هم به معنی کسی که مالک و صاحب اختیار چیزی است . تفسیر نمونه ج : 4 ص : 337
malak پری فرشته ملائکه malek صاحب مالک پادشاه molkفرمانروایی پادشاهی حکومت melk زمین زمین کشاورزی باغ
* مُلْک: سرزمین، کشور، مملکت [جمع: املاک] // ** هم خانواده: مُلْک، مملکت / نمونه: * بــه پاس هــر وجب خاکــی از ایــن مُلک چــه بسیار است، آن سرهــا کـه رفته! [فارسی2، درس سوّم] * آن کسی را که در این مُلک سلیمان کردیم ملّت امروز یقین کرد که او اهرمن است [فارسی3، درس سوّم] ... [مشاهده متن کامل]
** مترادف: ولایت: کشور، سرزمین/ نمونه: * ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تُهی ماند. [فارسی3، درس دوازدهم] * دارِ مُلک: دارالمُلک، پایتخت/ نمونه: * نخستین بــار گفتش کـــز کجــایـــی؟ بگفت از دارِ مُــــلک آشنـــایـــــــی [فارسی3، درس دوّم] * مَلِک: پادشاه، سلطان، خداوند // ** هم خانواده: ملوک، مَلَکه [دام تستی: مَلَک: پادشاه] * مَلِکا ذکرِ تو گویم که تو پاکیّ و خدایـی نروم جز به همان ره که تــوأم راه نمایی [فارسی3، درس ستایش] * وزیر، مَلِک را پرسید: �هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و مُلک و حَشَم نداشت، چگونه بَر او مملکت مقرّر شد؟ [فارسی 3، درس دوازدهم، گنج حکمت] * مَلَک: فرشته [جمع: ملائک، ملائکه] // ** هم خانواده: مَلَک، ملائک، ملائکه، مَلَکوت * ما به فلک بوده ایم، یـارِ مَلَک بوده ایــم باز همان جا رویم که آن شهر ماست [فارسی2، درس هشتم] * ملائکه: فرشتگان/ نمونه: * جملگی ملایکه را در آن حالت، انگشتِ تعجّب در دندانِ تحیّر بمانده. [فارسی2، درس هفتم] * مِلْک: سرزمین، دارایی، زمین متعلّق به شخص [جمع: اَملاک] // ** هم خانواده: مِلْک، اَملاک/ نمونه: * ولیکــن گرفتــم کــه هــرگــز نجویم نــه مِلْک و مَنالی نــه مال و متاعی
دارایی
تخت و تاج
نکته ۱: کلمه لاتین locus با ریشه loc و به معنی مکان، جا یا زمین از فعل ترکی almak گرفته شده است که به معنی , فرا گرفتن ( آب و جمعیت و. . ) ، گرفتن ، خریداری کردن ، فتح کردن ( زمین ، سرزمین. . . ) ، به مالکیت خود در آوردن ( زمین ، خاک ، دارایی. . ) و. . . . می باشد . ... [مشاهده متن کامل]
از آن مشتق alık یا aluk یا به دست می آید که به معنی " گرفته شده، فراگرفته شده، اخذ شده ، اقتباس شده ، ( زمین ) فتح شده ، ( زمین ، مکان ، دارایی و. . ) در نتیجه فتح یا تصاحب یا خرید به مالکیت در آورده شده " میباشد ، که به یک معنا در نقش اسم به زمین یا مکان موردمالکیت یک فرد اطلاق می شده که با معنای کلی "مکان ، جا ، زمین و. . " با حذف a وبه شکل luk در آمده و با تغییر به شکل loc و اضافه شدن پسوند لاتین us ( همانند ة در کلمات عربی ) به شکل locus در آمده است کلمه loc با تغییر اعراب به اشکال "lek" , "leka" و یا " loka" در آمده است یا اشکالی مانند "lounge" که در انگلیسی به سالن ( مکان ) گفته می شود یا واژه فرانسوی"loge" که به صورت "لُژ" تلفظ می شود وبه مکان یا هتل و. . گفته می شود که در فارسی نیز کاربرد دارد و مثلا در رستوران ها به مکان های مخصوص خانواده می گوییم "لُژ خانوادگی"، و نیز بسیاری واژگان دیگر مانند local , location و. . . از فعل almak مشتق "alak" شکل می گیرد که به عنوان اسم مکان و به یک معنا به معنی" مکان یا محل فرا گرفته شده ( از آب و. . . ) که آن نیز بعد از حذف a به شکل lak و با ورود به لاتین به lac تبدیل شده و با اضافه شدن پسوند لاتین us به شکل lacus در آمده که معنی استخر یا برکه ( مکان فرا گرفته شده با آب ) می باشد که در زبان انگلیسی نیز به شکل lake در حال استفاده است. همچنین در زبان آلمانی شکل "lager" را داریم که به معنی انبار ، دپو ، محل انباشت که فراگرفته و پر از مواد ابزار و . . . باشد. نکته۲: ۲ - کلمه "مه" به معنی بزرگ یک کلمه ترکی است و از فعل beğimek یا بِییمک ( شکل دیگر boyumek یا بویومک ) به معنی بزرگ شدن ، رشد کردن، در مقیاس اندازه افزایش یافتن ، قد کشیدن ، عظمت یافتن معظم شدن ، به حد اعلا رسیدن و. . . ، گرفته شده است از این فعل مشتق "beğik" یا "بِییک" به معنی بزرگ ، رشد کرده ، قد کشیده ، عظمت یافته، معظم ، خوب ، عالی، صاحب شکوه و جلال شده و . . . شکل می گیرد. شکل beğik اشکال مختلفی به خود گرفته است مانند : beyg یا بیگ ، bay , bey , bek , beg و نیز beh یا همان "بِه" که به معنی خوب و عالی وارد فارسی شده است و نیز شکل "مِه" که از تبدیل حرف "ب" به "میم" شکل گرفته و آن نیز با معنی بزرگ ، عظیم و. . . وارد فارسی شده است نکته ۳: ملک به معنی زمین ، دارایی از فعل ترکی" bulmak" به معنی یافتن ، در یافتن ، پیدا کردن ، کشف کردن ، پیدا کردن و صاحب شدن و. . . گرفته شده است. از آن مشتق "buluk" به معنی "یافته ، یافته شده ، چیز یافته شده ، کشف شده و به ملکیت در آورده شده ( زمین، شی و . . . ) و. . . به دست می آید . کلمه buluk یا bılık با شکلی ساده و با تبدیل حرف "ب" به حرف "م" به صورت mulk ( مولک ) یا mılk ( مئلک ) در آمده وبه شکل "ملک" وارد عربی شده است حتی "مُلک" به معنی سفیدی ناخن که در ناخن پیدا یا پدیدار می شود نیز از همین کلمه buluk و از فعل bulunmak ( پیداشدن ، خود به خود پدیدار شدن ، یافت شدن ) و از مشتق bulung یا buluk با ساده سازی تلفظ و تبدیل b به m و از شکل mulk به دست آمده است . نکته آخر : کلمه "مَلِک" به معنی پادشاه و پادشاهی از ترکیب "مَه" ( از شکل اصلی "بییگ"درترکی ) و "لِک" ( برگفته از شکل اصلی alık یا aluk در ترکی ) به دست نیامده است بلکه از کلمه beğiklik یا صورت ساده آن bey ( ğ ) lik ( بسته به گویش بَیلیک یا بِیلیک ) گرفته شده است که با تغییر به belik و سپس melik ( مَلیک ) به صورت نهایی" مَلِک" در آمده است که در کلمه beylik , کلمه bey به معنی خان وبیگ بوده و "lik" پسوند "یت" می باشد که در مجموع به معنی "خانیّت" یا "بیگیّت" می باشد که هم به معنی خان و بیگ به کار میرود و هم به معنی حوزه یا قلمرو خانی و بیگیّت .
استیلاء
ملک= پادشاه
معنی مِلک :خانه، ساختمان، ویلا، آپارتمان، چیزی که همانند کلبه یا خانه است، خانه، کلبه، مَسکَن برابر پارسی :خانه، کلبه
مِلْک ( تلفظ می شود/melk/ ) یا دارایی مَلَک ( تلفظ می شود/m�l�k/ ) یا فرشته مَلِک ( تلفظ می شود ( /m�lek/ ) یا شاه مَلِک ( تلفظ می شود/m�lek/ ) ، از نام های خدا در اسلام مُلْک ( تلفظ می شود/molk/ ) یا کشور
پادشاه - فرمانروا
سلطان ، پادشاه ، شاه اما خیلی از معنی های دیگه هم داره
پادشاه
سرزمین . قلمرو
۱ - پادشاهی ۲ - کشور
یعنی :سرزمین
معنی مُلک = عظمت و بزرگی
خانه، کاشانه
معنی : پادشاه
دیار، وطن، محل زندگی در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
مُلک: پادشاه مَلَک: فرشته مِلک: خانه مَلِک: پادشاه
پادشاه
پادشاهی، کشور
قلمرو، سرزمین
سرزمین، قلمرو
صاحب
پادشاهی، مملکت
زمین در تصرف کسی
خانه املاک
واژه آریایی *لِک lek ( در پهلوی lekā ) همخانواده با location انگلیسی و loka در سنسکریت به معنای سرزمین اقلیم بوم زمین است که از آن واژه مَلِک ( مَه=بزرگ لِک=سرزمین ) به معنای سلطان را ساخته اند. ( در گیلان میگویند می میلک یعنی سرزمین من ، زمین من که البته " می" به معنی من " اضافی است و شاید هم برای پافشاری باشد یعنی سرزمین من من ) ... [مشاهده متن کامل]
واژه مملکت ( مام=بدنه - تمام لِک=ملت ات ) به معنای امپراتوری یا شاهنشاهی است که از پیوستن چندین ملت شکل میگیرد ( مام میهن=تمامیت میهن ) . در سنسکریت loka लोक در بلوچستان واژه mahl�k مہلوک همتای واژه ملت هستند. عرب از مَلِک واژه ملوک و از مملکت واژه ممالک را به دست آورده است. *پیرس: فرهنگ واژگان پهلوی: شادروان بهرام فره وشی