ملزم

/molzam/

    bound
    constrained
    under
    bounden

فارسی به انگلیسی

ملزم از نظر قانونی
liable

ملزم به انضباط خشک کردن
regiment

ملزم به خدمت کردن
indenture

ملزم کردن
bind, compel, hold, obligate, oblige, require, constrain

ملزم کردن با تهدید
coerce

ملزم کردن با زور
coerce

پیشنهاد کاربران

ملزِم=
مقنع. مجاب کننده : دلیل ملزم خصم . قانع کننده .
پایبند، ناگریز، وادار،
پایبند
در پارسی " بایاوند " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.