لهلەزدەمُلتَهِب: پرجوش - و - خروش، پرخروش، پرتب - و - تاب، پرشور، شوریده، پرهیجان، افروخته، برافروخته، سوزان، سوزنده، فروزان، آشفته؛ زبانەکِشتفتیده، افروخته، تفتیدگی یا افروختگی به جای التهاببه نظر من هم خانواده ملتهب :التهابدر پهلوی " تفتیک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.+ عکس و لینک