attendant (اسم)سرپرست، همراه، ملازمretainer (اسم)ملازم، گیره، مستخدم، حکم نگاهداری و ضبطvalet (اسم)ملازم، نوکر، پیشخدمت مخصوصgillie (اسم)ملازم، کلفت، خادم، نوکر یکی از روسای کوهستانیvarlet (اسم)ملازم، خدمتکار، ادم پست و رذلattending (صفت)ملازمinherent (صفت)اصلی، چسبنده، ملازم، ذاتی، طبیعیinseparable (صفت)ملازم، لاینفک، جدا نشدنیassiduous (صفت)ساعی، زحمت کش، دارای پشتکار، ملازمattached (صفت)وابسته، پیوسته، ملازم، دلبسته، مربوط، متعلق، علاقمند
ملاصق. [ م ُ ص ِ ] یار و همدم.ملازم ؛ دست در گردن اندازنده با هم و معانقه کننده. ( از منتهی الارب ) .همراهوابسته، مربوطندیمهمُلازِم: واژه عربی و برابر فارسی آن: دار و دسته!+ عکس و لینک