مقتضی

/moqtazi/

    advisable
    suitable
    appropriate
    fit

مترادف ها

appropriate (صفت)
باب، مناسب، مقتضی، در خور

fit (صفت)
مستعد، شایسته، مناسب، مقتضی، در خور، سازگار، فراخور، تندرست

suitable (صفت)
شایسته، خلیق، مناسب، خوب، مقتضی، سازگار، فراخور، درخورد

material (صفت)
مقتضی، اساسی، جسمانی، جسمی، مادی، اصولی، کلی

meet (صفت)
شایسته، مناسب، مقتضی، در خور، دلچسب

just (صفت)
درست، مقتضی، بجا، منصف، بامروت، منصفانه، مستحق، بی طرف، فریور، عادل، با عدالت، باانصاف، مشروع

advisable (صفت)
قابل توصیه، مقتضی، معقول، مقرون به صلاح، مصلحت آمیز

due (صفت)
مقتضی، ناشی از، قابل پرداخت، سر رسد

expedient (صفت)
مناسب، مقتضی، تهورامیز

exigible (صفت)
مقتضی، قابل پرداخت، قابل مطالبه، قابل تقاضا، قابل ادعا، مطالبهکردنی

پیشنهاد کاربران

مقتضی: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
نیابگ nyābag ( مانوی )
تقاضا یا درخواست شده
اقدام مقتضی بفرمائید
تقاضا شده
لازم، ضروری، الزامی، شایسته
ضرورت - لازم
سبب، موجب.
درخواست کننده، تقاضاکننده.
لازمه
در پارسی " بایسته " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
مقتضیات = بایستگان
درخواسته
مناسب درخور
مقتضی= قضا کننده_ سبب _
مقتضا= قضا شده_مسبَب_
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)