مقتدر

/moqtader/

    imperial
    important
    potent
    strong

مترادف ها

mighty (صفت)
توانا، بزرگ، قوی، نیرومند، مقتدر، زورمند

handy (صفت)
اماده، قابل استفاده، دم دستی، ماهر، چابک، چالاک، سودمند، سریع، موجود، روان، دستی، مقتدر، بسهولت قابل استفاده، سهل الاستعمال، بادست انجام شده، استاد در کار خود

strong (صفت)
فراوان، سخت، محکم، فربه، قوی، پر زور، نیرومند، پر مایه، مستحکم، پرصلابت، خوش بنیه، مقتدر، پر نیرو

light-handed (صفت)
ماهر، تردست، راحت، اسان، مقتدر، سبک دست

powerful (صفت)
قوی، پر زور، نیرومند، مقتدر

knacky (صفت)
مقتدر

پیشنهاد کاربران

" توانمند گرایی ":مقتدر گرایی.
مقتدر : نیرومندی که نیروی اجرایی است
دولت مقتدر دولتی است که قدرت اجرایی لازم را داراست
پیشنهاد من واژه ی توانسنگ است
یعنی توانمندیش چون سنگ ، محکم است
ذو الاقتدار
🇮🇷 واژه ی برنهاده: نیرومند 🇮🇷
صاحب اقتدار ؛ توانا. قادر. زورمند.
گردون اقتدار
لغت نامه دهخدا
گردون اقتدار. [ گ َ اِ ت ِ ] ( ص مرکب ) فلک منزلت و صاحب قدرت . ( آنندراج ) . کسی که قدرت وی مانند آسمان است . ( ناظم الاطباء ) .
فلک اقتدار
لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فلک اقتدار. [ ف َ ل َ اِت ِ ] ( ص مرکب ) فلک احتشام . بسیار مقتدر. مسلط بر همه چیز مانند فلک : پادشاه فلک اقتدار در نواحی قصر زردیار به صید و شکار پرداخت . ( حبیب السیر ) .

قدرتمند و باعزم و اراده
مقتدر در اصل از ماده قوت به معنی غذائی که جان انسان را حفظ می کند ، گرفته شده است بنا بر این مقتدر که اسم فاعل از باب افتعال است به معنی شخصی که قوت می دهد می باشد چون این شخص که به دیگران غذا می دهد از نظر مالی قدرت مند است به او مقتدر گفته می شود .
توانا ، مقتدر، توانایی، قدرت ، قدرتمند، قدرتمند بودن
قدرقدرت. [ ق َ دَ ق ُ رَ ] ( ص مرکب ) آنکه قدرتش برابر قدرت قضا و قدر است : اعلیحضرت قدرقدرت.
صاحب اقتدار
مقتدر : توانا
اقتدار : توانایی
اقتدارگرا: در پی توانایی ، توانایی جو، توانایی جویان

با اقتدار، باقدرت، توانا
دراوج واقتدار آنکه هیچ چیزی حریف او وتوانایی او نیست خدا مقتدر است هم کبر دارد وهم اقتدار وهرکی با اور در افتد ور افتد
توانا و توان یا مقتدر از ریشه هندواروپایی - teue به چم محکم ودارای تاب و توان که در اوستا tava و در سانسکریت Tavas به چم قوی و توانا میباشند. هم ریشه های انگلیسی توان مانند Teuton, thigh, tight, tumor, thumb . . . هستند.
تجزیه
توانا، مقتدر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)