مقاوم

/moqAvem/

    resisting
    persevering
    opposer
    opponent
    adamant
    impervious
    pertinacious
    proof _
    repellent
    resistant
    stubborn
    sturdy
    tenacious

فارسی به انگلیسی

مقاوم بودن
repel

مقاوم در برابر اب
water-resistant

مقاوم در برابر باد و باران و غیره
weatherproof

مقاوم در برابر سرما و گرما
weatherproof

مقاوم در برابر هوای توفانی
stormproof

مقاوم در مقابل درمان
obstinate

مترادف ها

resistant (صفت)
پایدار، خود سر، مقاوم

persistent (صفت)
پایا، مزمن، مصر، ماندگار، مداوم، لجوج، سمج، مقاوم، ایستادگی کننده

opposing (صفت)
مخالف، مقاوم، معترض

insistent (صفت)
مصر، مصرانه، مقاوم، پاپی

refractory (صفت)
سرکش، سر سخت، گردن کش، مقاوم

resisting (صفت)
مقاوم

renitent (صفت)
سر سخت، مقاوم

پیشنهاد کاربران

گاهی می توان واژه ی "شکیبی" را بجای [تحمل] و [مقاومت به] بکار گرفت و بدین شیوه بنواژ آور ( حاصل مصدر ) ساخت:
- تحمل گرما یا مقاومت به گرما= گرماشکیبی
این دستگاه گرماشکیبی بالایی دارد.
- تحمل نور یا مقاومت به نور= نورشکیبی
...
[مشاهده متن کامل]

گیاهان کف جنگل نورشکیبی کمی دارند.
- تحمل نمک یا مقاومت به نمک= نمک شکیبی
گیاهان بیابانی نمک شکیبی خوبی دارند.
- تحمل اسید یا مقاومت به اسید= اسیدشکیبی
این باکتری اسیدشکیبی اندکی دارد.
- مقاومت به خوردگی= خوردگی شکیبی
این فلز خوردگی شکیبی بالایی دارد.
- مقاومت به انسولین= انسولین شکیبی
بدن این بیمار انسولین شکیبی پیدا کرده.
از اینگونه بنواژآوران می توان نام و یا زاب ( صفت ) نیز داشت:
گرماشکیب= مقاوم به گرما
نورشکیب= مقاوم به نور
نمک شکیب= مقاوم به نمک
اسیدشکیب= مقاوم به اسید
خوردگی شکیب= مقاوم به خوردگی
انسولین شکیب= مقاوم به انسولین

لَست ( Last ) = مقاوم
سخت شکن
مقاوم: پتایا، پتایال
دیرشکن. [ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) مقابل زودشکن و ترد. محکم. قرص. زفت. عسرالرض. عسرةالرض. ( یادداشت مؤلف ) . که زود شکسته نشود.
در پهلوی " پتوک ، پتران ، نستوه " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
جان سخت