مقام

/maqAm/

    place
    position
    office
    station
    stature
    status
    rank
    tune
    or mode
    ate
    bench
    berth
    chair
    condition
    cy _
    dimension
    job
    level
    post
    range
    step
    posituon
    ofice
    [mus.] tune or mode

فارسی به انگلیسی

مقام ارجمند دادن
crown

مقام ارل
earldom

مقام استانداری
governorship

مقام اسقفی
episcopate, prelacy

مقام اسمی
figurehead

مقام اشرافی
peerage

مقام اول
lead

مقام بارون
baronage

مقام بارونت
baronetcy

مقام بازرس
inspectorate

مقام پاپ اعظم
papacy

مقام پدری
paternity

مقام تشریفاتی
figurehead

مقام تصدی پاپ
pontificate

مقام تصدی مطران
pontificate

مقام خرده کشاورزان
peasantry

مقام داشتن
occupy, rank

مقام درجه دو
back seat

مقام دوک
dukedom

مقام دکتری
doctorate

مترادف ها

post (اسم)
پست، تعجیل، مسئولیت، منصب، سمت، موقعیت، مسند، مقام، شغل، چاپار، صندوق پست، بسته پستی، پستخانه، ارسال سریع، سیستم پستی، تیر تلفن و غیره، پست نظامی، مجموعه پستی، تیردگل کشتی و امثال آن

stand (اسم)
وضع، سه پایه، شهرت، ایست، پایه، مقام، توقف، بساط، دکه، موضع، ایستگاه، توقفگاه، میز کوچک، دکه دکان، جایگاه گواه در دادگاه، سکوب تماشاچیان مسابقات

capacity (اسم)
صلاحیت، ظرفیت، استعداد، گنجایش، مقام

dwelling (اسم)
منزل، مسکن، سکنی، مقام، سکونت، مکان

residence (اسم)
سکنی، مقر، عمارت، مقام، محل اقامت، اقامت گاه، سکونت

domicile (اسم)
مسکن، مقر، خانه، مقام، محل اقامت، اقامت گاه

order (اسم)
سامان، ساز، امر، سیاق، دسته، ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین و مراسم، فرقهیاجماعت مذهبی، گروه خاصی، دسته اجتماعی، درمان

function (اسم)
تابع، عمل، کار، ماموریت، وظیفه، پیشه، مقام، کارکرد، کار ویژه، ایفاء، ایین رسمی

office (اسم)
مسئولیت، کار، منصب، وظیفه، خدمت، دفتر، اداره، اشتغال، مقام، شغل، دفتر کار، محل کار، احراز مقام

status (اسم)
وضع، حالت، موقعیت، پایه، مقام، وضعیت، حال، شان

position (اسم)
وضع، موقعیت، مسند، مقام، وضعیت، مرتبه، مکان، شغل، جایگاه، محل، موضع، نهش

mode (اسم)
طرز عمل، فن، مقام، سبک، رسم، وجه، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، طور

title (اسم)
لقب، عنوان، کنیه، اسم، نام، سرصفحه، برنامه، مقام، استحقاق، حق، صفحه عنوان کتاب، عنوان قبل از اسم شخص

tone (اسم)
اهنگ، صدا، مقام، لحن، دانگ، نوا، درجه صدا

eminence (اسم)
بلندی، بزرگی، تعالی، پشته، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه، علی، علو

dignity (اسم)
بزرگی، برو، مقام، خطر، مرتبه، رتبه، وقار، شان، جاه، سربزرگی

rank (اسم)
صف، ترتیب، نظم، پایه، رشته، مقام، سلسله، شکل، ردیف، رتبه، شان، قطار

pew (اسم)
نیمکت، مقام، پیف

station (اسم)
وقفه، جا، وضع، موقعیت، مرکز، مقام، رتبه، مرحله، پاتوغ، جایگاه، ایستگاه، موقعیت اجتماعی، در حال سکون، ایستگاه اتوبوس و غیره، توقفگاه نظامیان و امثال ان

eminency (اسم)
بلندی، بزرگی، تعالی، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه

portfolio (اسم)
مقام، کیف کاغذ، کیف چرمی بزرگ

پیشنهاد کاربران

مقام = جیناک / وَرج
رتبه، منزلت
حمید رضا مشایخی - اصفهان
مقام: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
نشیم naŝim ( دری )
اهراف ahrāf ( پهلوی )
باب:مقام.
مقاَم
از لحاظ عرفانی حالتی هست که در دل عارف میشینه و به ملکه او تبدیل میشه اصطلاحا
مُقام: میکده، شرابخانه
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
جاه طلب
برابر پارسی و پهلوی مقام واژه پایگان هست
جایگاه
منصب . . . . رتبه . . . .
🔻 مَقام: جایگاه. مکان قیام و ایستادن و عمل قیام و ایستادن.
🔸 وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ. ( رحمن ۴۶ )
🔸 وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَیۡتَ مَثَابَةࣰ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنࣰا وَٱتَّخِذُوا۟ مِن مَّقَامِ إِبۡرَ ٰ⁠هِـۧمَ مُصَلࣰّىۖ وَعَهِدۡنَاۤ إِلَىٰۤ إِبۡرَ ٰ⁠هِـۧمَ وَإِسۡمَـٰعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیۡتِیَ لِلطَّاۤىِٕفِینَ وَٱلۡعَـٰکِفِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ. ( بقره ۱۲۵ )
...
[مشاهده متن کامل]

🔻 مُقام: مکان یا زمان اقامت و ماندن:
🔸 خَـٰلِدِینَ فِیهَاۚ حَسُنَتۡ مُسۡتَقَرࣰّا وَمُقَامࣰا. ( فرقان ۷۶ )
🔸 وَإِذۡ قَالَت طَّاۤئِفَةࣱ مِّنۡهُمۡ یَـٰۤأَهۡلَ یَثۡرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمۡ فَٱرۡجِعُوا۟ۚ. ( احزاب ۱۳ )

از مقامهای فرشتگان "سر" یعنی حفظ راز است. بیت المعمور مسجدشان است. هوووووووووووو
رتبه، پایه، مسند
بلندپایه ( در برخی باره ها )
نمونه:
بر بنیاد ( اساس ) ارزیابی انگلیس، آمریکا و بلندپایگان ( مقامات ) امنیتی اروپا . . .
محل اقامت
مقام : [اصطلاح موسیقی ]به ترتیب قرار گرفتن فاصله های یک " گام " را گویند.
پست، درجه، رتبه، جاه، سمت، شان، قدر، مرتبه، مسند، منزلت، منصب، نشیم، اشل، پایه | جا، جایگاه، کاشانه، ماوا، محل، مسکن، مکان، منزل، موضع، موطن، آهنگ، پرده، نوا، راه
اقامت کردن
این واژه ایرانی است و از گام برخاسته است گام یا جام ، جای ، جا ، دیگر همخانواده های این واژه اند کسیکه مقم یافته یا مقام دارد جا دارد یا جا یافته است وبرای همین میگوییم جا و مقام دارد یا فلانی جا طلب است
این واژه ایرانی است از واژه گام برخواسته است
رتبه
مسند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)