مقاطعه

/moqAte~e/

    contract
    job
    farm

فارسی به انگلیسی

مقاطعه ای
contractual

مقاطعه کار
contractor, jobber, subcontractor

مقاطعه کاری
contract work, contract wirk

مقاطعه کاری کردن
job

مقاطعه کردن
job

مترادف ها

contract (اسم)
پیمان، موافقت، قرارداد، عقد، مقاطعه، کنترات، پیمان بستن، هم کشیدن

پیشنهاد کاربران

پیمانش:مقاطعه.
در زمان امام علی علیه السلام به هر یک از مناطق تحت کنترل یک ایالت یا مقاطعه می گفتند. شامل ده مقاطعه یا ایالت می شد= رمله، ایله، مصر، مکه، مدینه، شام، الجزیره، بصره، ایران، کوفه
در فرهنگ امروز عربی، مقاطعه به معنای ایالت و استان هم بکار می رود البته در بعضی کشورها از واژگان؛محافَظَه؛ویا؛لِوا؛استفاده می شود. همچنین مقاطَعَه تجاریه به معنای:تحریم اقتصادی و قدغن کردن مراوده بازرگانی کاربرد دارد.