رسیدگی کردن، منع کردن، جلوگیری کردن از، بررسی کردن، مقابله کردن، ممانعت کردن، تطبیق کردن، نشان گذاردن
collate(فعل)
مقابله کردن، تطبیق کردن، مقابله و تطبیق کردن
پیشنهاد کاربران
مقابله کردن ؛ دو نسخه از کتابی را برای پیدا کردن غلط با هم خواندن. واخوان کردن. کتابی را با کتابی عرض دادن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
مقابله کردن ؛ جنگ کردن. ستیزه کردن : سیمجوریان از نشابور بیایند و با الپتگین مقابله و مقاتله کنند. ( چهارمقاله ص 23 ) . || راست کردگی کتاب را با کتاب دیگر. ( ناظم الاطباء ) .
مقابله کردن ؛ عوض کردن. تلافی کردن : بازرگان ملاطفت پیرزن را به شکر و مواعید خوب مقابله کرد. ( سندبادنامه ص 307 ) . بازرگان گمان برد که این مرد در باب او عنایتی کرده است و شفقتی نموده آن را به منتهای بسیار ... [مشاهده متن کامل]
مقابله کرد. ( سندبادنامه ص 33 ) . یکی از حواریان سؤال کرد که ای پیغمبر خدای این الفاظ شنیع را به ثنا و محمدت چرا مقابله کردی. ( جوامع الحکایات عوفی ) .
مقابله کردن ؛ روباروی شدن و روباروی ایستادن. ( ناظم الاطباء ) . - || برابر کردن و مواجه نمودن. ( ناظم الاطباء ) . در مقابل گذاشتن : ضمیر پاک تو با دفتر ضمایر خلق اگر مقابله کردی مهندس تقدیر ... [مشاهده متن کامل]
بسان عکس در آیینه منتقش دیدی در او تصور خلق از نقیر و از قطمیر. سنجر کاشی ( از آنندراج ) .