exorbitance
مفرط
/mofrat/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
فاضل، مفرط، زیادتی
فاضل، مفرط، زائد، افزونه، دارای اطناب
بیش از اندازه، مفرط
گزاف، فاحش، مفرط
مفرط، بی نهایت، دورترین نقطه، حد اکثر
فاحش، مفرط، بی اندازه، غیر معتدل
پیشنهاد کاربران
مفرط: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
وغیش vaqiŝ ( دری )
فرادر farādar ( مانوی: frāydar )
وغیش vaqiŝ ( دری )
فرادر farādar ( مانوی: frāydar )
شدید
بسیار. فراوان، بیش از حد
- از اندازه گذشته ؛ از حد گذشته. بسیار. فراوان. بحد افراط : و امیر همگان را بنواخت از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ) . علی در این باب تکلفی ساخت از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 288 )
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
. مارا از مولتان بخواند باز و از اندازه گذشته بنواخت. ( تاریخ بیهقی ص 215 ) . لجوجی بودی از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی ص 396 ) .
ز اندازه بیش ؛ از اندازه بیش. بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان. بیشمار :
بفرمود تا مانی آمد به پیش
سخن گفت با او ز اندازه بیش.
فردوسی.
ستایش کنانش دویدند پیش
بر او آفرین بود زاندازه بیش.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
بگرد اندرش خیمه زاندازه بیش
پس پشت پیلان و شیران بپیش.
فردوسی.
نهادند پس تخت شطرنج پیش
نگه کرد هریک ز اندازه بیش.
فردوسی.
بر راغشان نیستان وغیش
یله شیر هرسو ز اندازه بیش.
اسدی.
بفرمود تا مانی آمد به پیش
سخن گفت با او ز اندازه بیش.
فردوسی.
ستایش کنانش دویدند پیش
بر او آفرین بود زاندازه بیش.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
بگرد اندرش خیمه زاندازه بیش
پس پشت پیلان و شیران بپیش.
فردوسی.
نهادند پس تخت شطرنج پیش
نگه کرد هریک ز اندازه بیش.
فردوسی.
بر راغشان نیستان وغیش
یله شیر هرسو ز اندازه بیش.
اسدی.
در پارسی " فرابود ، فرهست "