مفت

/moft/

    gratis
    free of cost
    gratuitous
    [adv.] gratis
    [adj.] gratultous
    [ext.] dirtcheap
    free

فارسی به انگلیسی

مفت از ذست دادن
to lose unluckily, to give away for no good cause

مفت جستن
to have a narrow escape, to go scol - free

مفت خور
drone, freeloader, sponger, sycophant, parasite, hustler, leech, [adj.] parasitic, parasitical, [n.] parasite

مفت خوری
sponging on others, parasitic life, touch

مفت خوری کردن
freeload, sponge

مفت شما
so much the better for you

مفت و مجانی
steal

مفت و مسلم
for nothing dirtcheap

مترادف ها

gratis (صفت)
ازاد، رایگان، مجانی، مفت

gratuitous (صفت)
رایگان، مفت، بلاعوض، بیخود

free of charge (صفت)
مجانی، مفت

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
این واژه مفت ریشه ی سانسکریت دارد
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

مفتمفتمفتمفت
بسیاری از واژگان اصیل پارسی در زبان لکی می باشند
مثلا به جای مفت میشه از پتی استفاده کرد
زب ؛ رایگان ؛ مجانی
پتی
زَب
بی زرخرید ؛ میسرشده بدون خریدن. ( ناظم الاطباء ) . ، بیزر. [ ب َ زَ ] ( ع اِ ) کدنگ گازران. ج ، بَیازِر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . گزلک. میجنة. کدنگ. کودینه. چوب جامه کوب. ( یادداشت مؤلف ) ( زمخشری ) . کدین گازر. ( از مهذب الاسماء ) . و رجوع به دزی ج 1 ص 133 شود.
بی بها
بر آن بی بها چرم آهنگران - بر آویختی نو به نو گوهران
مفتکی
رایگان ، مجانی ، زب، ناخریده، کم ارزش، ارزان، بیهوده، لاطائل، مزخرف
کاری که خراب انجام داده شود
هرچیزی که بهایی نداشته باشد
لایخه و اعتراض بی مورد
داد خواست هیچ و پوچ
کارشناسی غیر اصولی
نظر و عقیده سخیف و بی ارزش
سخن بی ارزش و بی بها
کالای خیلی ارزان که با کنایه میگویند مفت ومجانی است
بلا عوض و رایگان بدون اجرت
مجانی به زبان عامیانه
مفتکی: رایگان به دست آوردن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)