مغشوش

/maqSuS/

    disorderly
    muddy
    turbid
    unorganized
    woolly
    confused
    upside down
    disorderty
    falsified
    aberrant

فارسی به انگلیسی

مغشوش از نظر فکر
cloudy

مغشوش سازی
disturbance

مغشوش شدن
tangle, unsettle

مغشوش کردن
becloud, confuse, embroil, perturb, tangle, trouble, unsettle

مترادف ها

confused (صفت)
سرافکنده، سراسیمه، خجل، ژولیده، مغشوش

disarranged (صفت)
مغشوش

پیشنهاد کاربران

مغشوش. [ م َ ] ( ع ص ) ناسره غیرخالص. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . ناسره و قلب. غیرخالص و آمیخته. ( از ناظم الاطباء ) . غیرخالص و گویند: لبن مغشوش ؛ شیر آمیخته به آب غیرخالص. ( از اقرب الموارد ) . هر چیز که غیرخالص باشد. ( غیاث ) . غش دار. که در آن غش کرده اند. نبهره. باردار. پربار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
...
[مشاهده متن کامل]

کافور تو بالوس بد و مشک تو، ناک
بالوس تو کافور تو مغشوش بود.
رودکی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 252 ) .
زر مغشوش کم بهاست برنج
زعفران مزور است زریر.
ناصرخسرو.
بادیه بوته ست و ما چون زر مغشوشیم راست
چون بپالودیم از او خالص چو زر کان شویم.
سنایی ( دیوان چ مصفا ص 227 ) .
|| آمیزش کرده شده. || خیانت کرده شده. ( غیاث ) . || مزور و خائن. ( ناظم الاطباء ) . || آشفته. پریشان. درهم و برهم : افکار مغشوش.
منبع. لغت نامه دهخدا

مغشوش: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ابداگ abdāg ( پارتی: abedāg )
ویهور vihur ( مانوی: vihurid )
🇮🇷 همتای پارسی: پریشیده 🇮🇷
ناخالص
در هم ریخته ، یعنی همان حالت آشفتگی ، پریشانی و قاطی پاطی بودن . مثال : فکر بهم ریختن موهایم مرا مغشوش می کند . این واژه معمولاً در همین معنا کاربرد دارد و از دیگر معنایش بسیار بسیار اندک استفاده می شود .