معیوب کردن با برداشتن اجزاmutilateمعیوب کردن با تغییر دادن اجزاmutilateمعیوب کردن زیبایی چیزیblemishمعیوب کردن کمال چیزیblemish
damage (فعل)ضایع کردن، عیب دار کردن، خسارت وارد کردن، خسارت زدن، خسارت رساندن، زیان زدن، معیوب کردن، لطمه زدن به، خسارت وارد اوردنmar (فعل)ضایع کردن، معیوب کردن، صدمه زدن، اسیب رساندن، زیان رساندن، ناقص کردن، بی اندام کردنmutilate (فعل)اخته کردن، فلج کردن، معیوب کردن، تحریف کردن، ناقص کردن، بی اندام کردن، تحریف شدنimpair (فعل)خرد ساختن، خراب کردن، معیوب کردن، ضعیف کردن، زیان رساندن