معوق

/mo~avvaq/

    delayed
    postponed
    outstanding
    delinquent

فارسی به انگلیسی

معوق سازی
procrastination

معوق کردن
defer, procrastinate, suspend

مترادف ها

delayed (صفت)
به تاخیر افتاده، معوق

postponed (صفت)
معوق، موکول

پیشنهاد کاربران

belated
Deferred
Pending
بدهی های معوق
delinquent debts
مُعَوَّق
واپَس اُفتاده ، پَس اُفتاده
واپَس مانده ، پَس مانده
واپُشت اُفتاده ، پُشت اُفتاده
واپُشت مانده ، پُشت مانده
واپُش مانده/ اُفتاده ، پُش مانده/ اُفتاده
غیر مختومه
در پارسی " واپسانده"
وانهاده، واگذاشته
بجای واژه ی از ریشه عربی تعویق می توان ( به آینده ) وانهادن یا ( واگذاشتن ) گفت و نوشت.
برگرفته از پی نوشتِ یادداشت �آغاز انقلاب در روسیه�، ب. الف. بزرگمهر ۱۲ شهریور ماه ۱۳۹۴
...
[مشاهده متن کامل]

http://www. behzadbozorgmehr. com/2015/09/blog - post_3. html

از واژه های یاد شده در بالا، واژه ی پرکاربرد ( رایج ) در زبان توده های مردم: �پادرهوا� را نیز واژه ی خوبی می دانم؛ گرچه، نه برای همر متنی.