معطر

/mo~attar/

    aromatic
    fragrant
    redolent
    scented
    perfumed
    sweet - smelling

فارسی به انگلیسی

معطر کردن
perfume, scent

مترادف ها

spicy (صفت)
تند، جالب، زننده، معطر، ادویه دار، ادویه زده

aromatic (صفت)
معطر، خوشبو، بودار، گیاه خوشبو

fragrant (صفت)
معطر، خوشبو، خوش رایحه

scented (صفت)
معطر، خوشبو، عطر زده

perfumed (صفت)
معطر

redolent (صفت)
معطر، بودار، حاکی

odorant (صفت)
معطر، چیز خوشبو

پیشنهاد کاربران

خوش بو
معطر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
بویاک buyāk، هوبی huboy ( پهلوی )
مشکبار moŝkbār، مشکسا moŝksā، خوشبو xoŝbu ( دری ) .
دماغ پرور. [ دَ / دِ پ َرْ وَ ] ( نف مرکب ) دماغ پرورنده. که مشام را خوش آید. که مشام جان را نوازش دهد. که مایه نوازش و حظ مغز و اعصاب گردد :
یک دسته گل دماغ پرور
از خرمن صد گیاه بهتر.
نظامی.
زآن بوی خوش دماغ پرور
اعضاش گرفته رنگ عنبر.
نظامی.
تارا
هم معنی مظلومیت ظلم و ظلمت است
مشکین
سمن بوی
عنبری
در بازی جدولانه دو، مرحله دوم، جواب میشه: بویا.
بویا، خوشبو، دماغ پرور، عاطر، عطرآگین، عطرآمیز، گل بو، گل بیز، نافه بو
عطرمایه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)