معصیت

/ma~siyat/

    guilt
    sin
    transgression

فارسی به انگلیسی

معصیت امیز
vile

معصیت دار
sinful

معصیت صغیره
peccadillo

معصیت کردن
sin

مترادف ها

sin (اسم)
گناه، عیب، خطا، بزه، حرج، فسق، عصیان، معصیت

پیشنهاد کاربران

معصیت: از ریشهٔ عَصَیَ و به نافرمانی گفته می شود، در برخی از معاصی ممکن است انسان از کسی متضرر نشود، مانند: روزه نگرفتن، چرا که هیچ کس از روزه خواری دیگران متضرر نمی شود. نقطهٔ مقابل معصیت، عبادت است.
معصیت. [ م َ ی َ ] ( ع اِ ) مخالفت و نافرمانی و سرکشی و عدم اطاعت و عصیان. ( ناظم الاطباء ) :
زیان نبود و نباشدْت از او چنانکه نبود
زیان ز معصیت دیو مر سلیمان را.
ناصرخسرو.
|| گناه و جرم و بزه. ( ناظم الاطباء ) . گناه. جرم. ذنب. خطا. جناح. اثم. ناشایست. ج ، معاصی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
...
[مشاهده متن کامل]

دلت همانا زنگار معصیت دارد
به آب توبه خالص بشویش از عصیان.
خسروانی.
راست نگردد دروغ و مکربه چاره
معصیتت را بدین دروغ میاچار.
ناصرخسرو.
هیچ معصیت از جهل عظیمتر نیست. ( کیمیای سعادت ) . هیچکس از معصیت معصوم نیست. ( کیمیای سعادت ) . آن معصیت وی در کار ما کن و به فضل خود او را بیامرز. ( کشف الاسرار میبدی ج 2 ص 530 ) .
ای گشته به نور معرفت ناظر خویش
آشفته مکن به معصیت خاطر خویش.
خاقانی.
و نیز سنت الهی چنان است که دورافتادگان معصیت را بیش از نزدیکان طاعت انعام و اطعام فرماید. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 156 ) . اغلب تهیدستان دامن عصمت به معصیت آلایند. ( گلستان ) . معصیت از هرکه صادر شود ناپسندیده است. ( گلستان ) .
در آن جای پاکان امیدوار
گل آلوده معصیت را چه کار.
( بوستان ) .
دارالشفای توبه نبسته است در هنوز
تا درد معصیت به تدارک دوا کنیم.
سعدی.
سبحه بر کف توبه بر لب دل پر از شوق گناه
معصیت را خنده می آید ز استغفار ما.
صائب.
ز ابر لطفش بس که باران عنایت می چکد
معصیت را گر بیفشارند رحمت می شود.
مخلص کاشی ( از آنندراج ) .
و رجوع به معصیة شود.
- معصیت زشت ؛ فحشاء. ( ترجمان القرآن ) .
معصیة. [ م َی َ ] ( ع مص ) نافرمانی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) . خارج شدن از اطاعت کسی و مخالفت کردن با فرمان وی و معاندت کردن با او. ( از اقرب الموارد ) . مخالفت کردن بافرمان کسی از روی قصد. ( از تعریفات جرجانی ) : الم تر الی الذین نهوا عن النجوی ثم یعودون لمانهوا عنه و یتناجون بالاثم و العدوان و معصیةالرسول. ( قرآن 8/58 ) . || ( اِ ) گناه و جرم. ج ، معاصی. ( ناظم الاطباء ) . به مجاز زلت. ( از اقرب الموارد ) . گناه. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) . و رجوع به معصیت شود.
منبع. لغت نامه دهخدا

گناه، فسق، فجور
حمید رضا مشایخی - اصفهان
معصیت
گناه کردن
خطا کردن
اشتباه کرن
جرم - خطا - نافرمانی - گناه - فجور - منکر
عصیانگری
جرم، خطا، ذنب، فجور، گناه، منکر، نافرمانی، اثم، بزه، تقصیر، عصیان ورزیدن، گناه کردن،