معسر

/mo~ser/

    insolvent
    destitute

مترادف ها

insolvent (صفت)
محجور، معسر، غیر قابل تبدیل به پول نقد

پیشنهاد کاربران

تنگ دست، تهی دست.
متضاد فراخ دست هستش
میسر : اقتباس از کتاب سفر به کعبه جانان استاد الله وردی خوانی
به حسن عاقبت منتهی شده_ آن فعل که موافق مصلحت و سبب پیشرفت و ترقی انسان در مدارج کمال باشد که نتیجه آن سعادت ومسرت است و به حسن عاقبت منتهی شده
مُعسِر؛ بدهکاری که از شدتِ تنگدستی و فقر، قادر به پرداختِ بدهیِ خود نباشد و به موجبِ حکمِ دادگاه، معسر شناخته شده باشد.
معَسّر:چیزی دشوار کرده ، دشوار
دکتر فروزان فر در مورد " معسر " می نویسد : ( ( معسر هر چیزی است که سرانجام آن پشیمانی باشد و بافسوس و اندوه گراید و آن عملی است موافق طبع و مخالف مصلحت. . . ) )
"تو معسر از میسر باز دان
...
[مشاهده متن کامل]

عاقبت بنگر جمال این و آن"
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ۱۳۷۵. ص ۲۱۴ )