معذب

/mo~azzab/

    inconvenienced
    uneasy
    tormented
    [rare.] tormented
    uncomfortable

فارسی به انگلیسی

معذب از نظر وجدان
guilty

معذب بودن
inconvenience

معذب داشتن
to inconvenience

معذب کردن
chivvy, chivy, torment

معذب کننده
uncomfortable

پیشنهاد کاربران

To feel awkward
مورد عذاب قرار گرفته ، مورد شکنجه آزار و اذیت قرار گرفته
رنجور
در عذاب
متأذی. [ م ُ ت َ ءَذْ ذی ] ( ع ص ) ایذا یابنده و آزرده شونده. ( آنندراج ) . ایذا یابنده و آزرده شونده. ( غیاث ) . رنج کشیده و آزرده کرده. اذیت کشیده و رنج کشیده و جفا دیده و آزرده شده و رنجیده. آزرده کرده. ( ناظم الاطباء ) . و رجوع به تأذی شود.

معذب از عذاب میا د مورد اذیت وآزار قرار گرفتن ولی اگر توجه کرده باشید خیلی وقت ها انسانی در یک مجلس غریب میرود وقتی بر میگردد می گوید خیلی معذب بودم پس بنابراین معذب معنای مختلفی دارد بستگی دارد کجا مورد استفاده قرار گیرد
ارامش نداشتن. رنج و سختی کشیدن
I'll at ease
احساس راحتی نکردن، در عذاب، ناراحت
راحت نبودن دریک جمع
معذب رنج یا سختی همراه با پریشانی و ترس که با او همراه میشود بخاطر رفتار خود و دیگری که میتواند ابدی باشد یا لحظه ای
خجالت کشیدن
به نظرحقیر معذب یعنی کسی که همیشه در عذاب وشکنجه هست ( ابدی بودن عذاب وشکنجه )
راحت نبودن و رنجیدن
ناراحت و پریشانی
احساس راحتی نکردن و در عذاب و شکنجه بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)