معاند

/mo~Aned/

    antagonist
    antipathetic
    detractor
    enemy
    foe
    critic
    obstinate (person)

فارسی به انگلیسی

معاند کردن
disaffect

مترادف ها

obstinate (صفت)
خود رای، یک دنده، ستیز گر، معاند، خیره سر، کله شق، سر سخت، لجوج

stubborn (صفت)
خیره، ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، سرکش، ستیز جو، معاند، خیره سر، کله شق، سر سخت، لجوج، سمج

inimical (صفت)
مضر، نامساعد، معاند، غیر دوستانه، دشمنانه

bitter-end (صفت)
اخرین پریشانی، معاند

rancorous (صفت)
معاند، دارای عداوت و دشمنی دیرین

spiteful (صفت)
معاند، کینه توز

contumacious (صفت)
سرکش، معاند، یاغی، سرپیچ، متمرد

پیشنهاد کاربران

معاند. [ م ُ ن ِ ] ( ع ص ) ستیهنده. ( دهار ) . عنادکننده و دشمن. ( غیاث ) ( آنندراج ) . خودسر و سرکش و گردنکش و متمرد و نافرمان و دشمن و ژکاره. ( ناظم الاطباء ) . معارض به خلاف نه به وفاق. ستیزه کننده. آن که عناد کند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : برانداختن بی دینان و بر خاک مالیدن بینی معاندان. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315 ) . بعضی بر خانه موالی خویش خروج کردند و به معاندان آن دولت التجا ساختند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 10 ) . چون عرصه خراسان از معاندان پاک گردانید و دشمنان آن سامان را نیست کرد ایلک خان ماوراءالنهر با تصرف گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 275 ) . و استرضاء جوانب از موءالف و مجانب. . . و موالی و معاند. . . و منافق و مناصح. . . به اتمام رسانید. ( مرزبان نامه ) . معاندان به حسد در حق وی خوضی کرده اند. ( گلستان ) . ولیکن معاندان در کمین اند و مدعیان گوشه نشین. ( گلستان ) . چون به حکایت ملک او رسیم ذکر رود که ملک و سریر و دیهیم پدر با چندان معاندو معارض از اقربا و برادران چگونه به دست آورد. ( تاریخ ابن اسفندیار ) . || از هم جدا گردیده وکرانه گزیده. || برخلاف مکافات کرده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) . و رجوع به معاندة شود.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. لغت نامه دهخدا

ستیزه گر
مبارزه برای آزادی بیان برای عقاید خودش چه غلط چه درست پافشاری ولجاجت درصورت بی اعتنایی دیگران برای رسیدگی به حقی که عقیده داردبهش ظلم شده
دشمن کسی شدن ، مخالف کسی شدن ، شاکی شدن
گناهکار
دو تا معنی داره :
۱. معارض : فردی که فعالانه با کسی مخالفت می کند / کسیکه به صورت میدانی و در صحنه با استفاده از نیرو و قدرت فیزیکی از به وقوع پیوستن چیزی جلوگیری میکنن
۲. معاند - عنید : از عناد به معنای لجبازی ( Stubbornness ) میاد و یعنی لجباز ( کسیکه سفت و سخت چسبیده به عقاید خودش و شدیداً در برابر نظرات و عقاید و نصیحت های بقیه گارد داره )
...
[مشاهده متن کامل]

عناد مترادف لجاجت هست که میشه :
a steadfast adherence to an opinion, purpose, or course of action in spite of reason, arguments, or persuasion
◀️ between my brother's stubbornness and my own, it's amazing when we come to an agreement about anything : بین لجبازی برادرم و لجبازی من، شگفت انگیز است که در مورد هر چیزی به توافق برسیم
معاند به معنای معارض و دشمن هم میتونه باشه opponent / Enemy
🟩 معاند 🟩
Stubborn / Obstinate / Uncompromising / Adamant / Bullheaded / Unrelenting / Unruly / Die - hard / Unyielding / Person in opposition to / Obdurate / pertinacious / Hard - headed / Bullheaded - self - opinionated / Mulish / Pig - headed / Willful
🟩 عناد 🟩
Stubbornness / Obstinacy / Obduracy / Obdurateness / Pertinacity / Grouch / Intransigence / Hardheadedness / self - opinionatedness / Mulishness / Bull - headedness / Pig - headedness / Willfulness / Self - Will

دشمن