معاشرت، خوش مشربی، جامعه پذیری، قابل معاشرت بودن، معاشرت پذیری
پیشنهاد کاربران
معاشرت. [ م ُ ش َ / ش ِ رَ ] ( از ع ، اِمص ) آمیختن و با هم آمیزش کردن. ( آنندراج ) . با هم زیست کردن و با کسی زندگانی نمودن. ( غیاث ) . اختلاط و آمیزش با هم و گفت و شنید با هم و الفت و مصاحبت و همدمی و رفاقت و زندگانی با هم و خوردن و آشامیدن با هم. ( ناظم الاطباء ) . نشست و برخاست. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : آنجا که جهانی از تمتع آب و نان و معاشرت جفت و فرزند محروم شده باشند. . . ( کلیله و دمنه ) . و شاعر باید که در مجلس محاورت خوشگوی بود و در مجلس معاشرت خوشروی. ( چهارمقاله ) . در بعضی ایام در اثنای معاشرت که سورت شراب عنان تماسک او بستده بود مباسطتی بیش از قدر خویش آغاز کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 318 ) . هر روز با حریفی و هر شب با ظریفی به معاشرت و مباشرت مشغولی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 345 ) . به خدمت سلطان رسید و به معاشرت و منادمَت او مخصوص شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 435 ) . او را پیش تخت خواند و در مجلس معاشرت نشاند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 436 ) . فصلی در همان روز اتفاق بیاض افتاد در حسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را بکار آید. . . ( گلستان ) . و رجوع به معاشرة شود. ... [مشاهده متن کامل]
- خوش معاشرت . رجوع به همین ماده شود. معاشرة. [ م ُ ش َ رَ ] ( ع مص ) با کسی زندگانی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( ترجمان القرآن ) . آمیختن و با هم آمیزش کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . و رجوع به معاشرت شود. منبع. لغت نامه دهخدا
در واژه های همنشینی، رفت و آمد، نشست و برخاست، همزیستی، چنانچه بخواهیم ی نسبت بیفزاییم، و بگوییم که او معاشرتی است، با دشواری و درازگویی روبه رو خواهیم شد.
مراوده
🇮🇷 واژگان برنهاده: همنشینی، همگفتی، همزیستی 🇮🇷
نشست و برخاست و در ارتباط بودن موقعی که دو یا جند نفر باهم رفت و آمد داشته باشند و باهم وقت بگذرونن ، میگن باهم معاشرت دارند