شناخت حقیقی معاد بدون شناخت حقیقی مبدء محال و غیر ممکن میباشد یا به بیانی دیگر اگر نتوان، اول را شناخت، آنگاه نمی توان آخر را پیشاپیش یا از پیش شناخت . در زمینه شناخت اول مشکل اینجاست که نمی توان به آنجا برگشت و آنرا از نزدیک مورد بررسی و شناسائی قرار داد. بهترین راه این است که به این باور حقیقی برسیم که خدا فقط اول و آخر نمی باشد بلکه پیوند اول و آخر یعنی وسط همه چیز و همه کس هم هست. لذا شناخت حقیقی همین طبیعت که وسط است و در دسترس ما قرار دارد، به ما کمک شایانی میکند در شناخت اول و آخر یعنی آفرینش اولیه و آخریه ( مبدئی و معادی ) خود همین طبیعت در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین. در این زمینه آیا اندیشمندان و متفکرین و خیالپردازان پیرو سه دین ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام، در میدان های فقه و کلام و تفسیر و حکمت و عرفان توانسته اند به روشنی و با زبانی ساده مبدء را طوری شرح و توضیح دهند که برای همگان به سهولت قابل دریافت و درک و فهم باشد، غیر از دو داستان مبدئی و بنیادی؛ یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری خلق بابا آدم و ننه حوا؟ در مورد انسان از دیدگاه این سه دین در مبدء فقط آدم و حوا خلق شده اند و در معاد قرار بر این است که کلیه افراد انسانی از قبر بر انگیخته شوند که یک تناقض بسیار بزرگ و بنیادی ست و تاکنون حل و رفع و رفو نگردیده. در پیشگاه عالِمان و حکیمان و عارفان دینی یک سوال کودکانه طرح می کنیم و پای صحبت های مبارک آنان می نشینیم و به کلام ها و استدلالات منطقی و عقلانی فلسفی و کشف و شهودات شوقانی و ذوقانی شان گوش فرا میدهیم : آیا یک نوزاد که رحم مادر را ترک کرده و از آنجا به دنیای بیرون عزیمت نموده، امکان رجعت یا بازگشت برایش به آنجا از پیش فراهم شده یا اینکه چنین رجعت و بازگشتی خارج میدان حکمت و علم و قدرت خدا بوده و لذا مطلقا محال و غیر ممکن می باشد؟
... [مشاهده متن کامل]
سه نظریه یا دیدگاه و یا باور دینی یکی معاد جسمانی و دیگری معاد روحانی و سومی معاد جسمانی و روحانی بر رویهم بدون ارائه یک پاسخ حقیقی به سوال طرح شده، خیالاتی اوهامی بیش نمی باشند. یک فرد انسانی هیچگاه نمی تواند روی یک خط مستقیم بسوی گذشته حرکت کند و در پایان راه به درون رحم مادر بازگردد و به نطفه تبدیل شود و در آنجا هم به دو نیمه تقسیم گردد طوریکه سهم پدری ( سلول جنسی پدر ) از رحم بیرون آید و به سوی صلب پدر روان گردد. تجربه به پیشینیان و به خود ما آموخته و می آموزد که رجعت یا باز گشت از این راه و به این روش هم از لحاظ تجربی و هم از لحاظ منطقی، فهمانی و عقلانی محال و غیر ممکن است. اما فهم و عقل سالم و فکر و خیال روشن میتواند به ما بیاموزند که این بازگشت بر روی یک مسیر دایره ای شکل و به روش اجباری ( یعنی قضا و قدری ) نه تنها امکان پذیر بلکه حتا لازم، ضروری و اجتناب ناپذیر می باشد. این سوال به احتمال زیاد توسط پیشینیان هم مطرح بوده و برای کثیر شنوندگان همیشه پر از رمز و راز و معنا، معجزه آسا، سحر آمیز و جادوئی و افسون کننده، باور نکردنی و امکان ناپذیر، حتا برای انسان امروز و آینده هم معجزه آسا میباشد و خواهد بود. روی محیط این دایره، زمانی فرا میرسد که پدر و مادر آن فرد انسانی مثالی قبل از خود وی از مادر متولد میشوند و پس از رسیدن به سن بلوغ و آشنائی و سپس ازدواج کردن باهم در طی یک آمیزش جنسی بهنگام باروری، نفس مجرد یا منِ آن فرد انسانی در آن لحظه بهنگام بسته شدن نطفه از خواب ژرف و شیرین دوباره بیدار میشود و در همان لحظه زندگی روئیای - برزخی وی به پایان میرسد و زندگی دنیویش دوباره آغاز میگردد و حرکت وی روی محیط دایره دو باره ادامه می یابد و هر بار در یک درجه تکاملی برتر از قبل تا رسیدن یا بازگشتن به مبدء در معاد یعنی در پایان این سفر دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( یعنی مبدء و معاد از دیدگاه علمی و نه دینی ) . علم و آگاهی به نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و گردش دایره وار وقوع مهبانگ های هفتگانه بر اثر این نوسانات ، راه و روش چگونگی جاودانه بودن عشق و زندگی انسانی و چگونگی رجعت و بازگشت انسان ( منجمله بقیه موجودات ) به این دنیا را حقیقی تر به ما انسان های امروز و آینده می آموزد تا باور های باستانی از قبیل گردش روان یا تناسخ، قبض یا جدایی روح بطور دائم از بدن به اصطلاح مادی و معراج و صعود آن در قالبی مثالی یا خیالی به عالم میانی تحت عنوان برزخ، پریدن جان از قفس به اصطلاح تنگ خاکی و پرواز آن از جهان مادی و فانی به جهان معنوی و باقی و مهاجرت روان بین عالم ایده ها یا ماوراء طبیعت و عالم محسوسات یا طبیعت از دیدگاه افلاطون.
... [مشاهده متن کامل]
سه نظریه یا دیدگاه و یا باور دینی یکی معاد جسمانی و دیگری معاد روحانی و سومی معاد جسمانی و روحانی بر رویهم بدون ارائه یک پاسخ حقیقی به سوال طرح شده، خیالاتی اوهامی بیش نمی باشند. یک فرد انسانی هیچگاه نمی تواند روی یک خط مستقیم بسوی گذشته حرکت کند و در پایان راه به درون رحم مادر بازگردد و به نطفه تبدیل شود و در آنجا هم به دو نیمه تقسیم گردد طوریکه سهم پدری ( سلول جنسی پدر ) از رحم بیرون آید و به سوی صلب پدر روان گردد. تجربه به پیشینیان و به خود ما آموخته و می آموزد که رجعت یا باز گشت از این راه و به این روش هم از لحاظ تجربی و هم از لحاظ منطقی، فهمانی و عقلانی محال و غیر ممکن است. اما فهم و عقل سالم و فکر و خیال روشن میتواند به ما بیاموزند که این بازگشت بر روی یک مسیر دایره ای شکل و به روش اجباری ( یعنی قضا و قدری ) نه تنها امکان پذیر بلکه حتا لازم، ضروری و اجتناب ناپذیر می باشد. این سوال به احتمال زیاد توسط پیشینیان هم مطرح بوده و برای کثیر شنوندگان همیشه پر از رمز و راز و معنا، معجزه آسا، سحر آمیز و جادوئی و افسون کننده، باور نکردنی و امکان ناپذیر، حتا برای انسان امروز و آینده هم معجزه آسا میباشد و خواهد بود. روی محیط این دایره، زمانی فرا میرسد که پدر و مادر آن فرد انسانی مثالی قبل از خود وی از مادر متولد میشوند و پس از رسیدن به سن بلوغ و آشنائی و سپس ازدواج کردن باهم در طی یک آمیزش جنسی بهنگام باروری، نفس مجرد یا منِ آن فرد انسانی در آن لحظه بهنگام بسته شدن نطفه از خواب ژرف و شیرین دوباره بیدار میشود و در همان لحظه زندگی روئیای - برزخی وی به پایان میرسد و زندگی دنیویش دوباره آغاز میگردد و حرکت وی روی محیط دایره دو باره ادامه می یابد و هر بار در یک درجه تکاملی برتر از قبل تا رسیدن یا بازگشتن به مبدء در معاد یعنی در پایان این سفر دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( یعنی مبدء و معاد از دیدگاه علمی و نه دینی ) . علم و آگاهی به نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و گردش دایره وار وقوع مهبانگ های هفتگانه بر اثر این نوسانات ، راه و روش چگونگی جاودانه بودن عشق و زندگی انسانی و چگونگی رجعت و بازگشت انسان ( منجمله بقیه موجودات ) به این دنیا را حقیقی تر به ما انسان های امروز و آینده می آموزد تا باور های باستانی از قبیل گردش روان یا تناسخ، قبض یا جدایی روح بطور دائم از بدن به اصطلاح مادی و معراج و صعود آن در قالبی مثالی یا خیالی به عالم میانی تحت عنوان برزخ، پریدن جان از قفس به اصطلاح تنگ خاکی و پرواز آن از جهان مادی و فانی به جهان معنوی و باقی و مهاجرت روان بین عالم ایده ها یا ماوراء طبیعت و عالم محسوسات یا طبیعت از دیدگاه افلاطون.
با بازی کردن با کلمات، مفاهیم و مقولات و چیدن آنها کنار همدیگر، نمیتوان معاد را به خوبی شناخت. برای شناخت معاد باید واقعیت را لمس کرد و در آن نفوذ کرد و لایه های پنهانی آنرا به ادراک کشید. برای این کار
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
باید از پیش رفت های علمی و تکنیکی عصر جدید بهره برد و در متون قدیمی غرق نشد. اگر این پیشرفت ها وجود نداشت، ما نمی توانستیم به سهولت از طریق سایت های اینترنتی با نظریات همدیگر آشنا گردیم. معاد در لغت به معنای باز گشتن یا رجعت می باشد. اما رجعت و باز گشت به معنای برگشت انسان به سمت خداوند نیست. چرا؟ زیرا انسان بخشی از وجود خداوند میباشد و بطور جاودانه همیشه همراه خداوند می باشد و آنهم در قالب جزئیات خود خداوند. بنا بر این رجعت و معاد در حقیقت برگشتن خود خداوند به حالت اولیه ملکوتی خویش می باشد. من اگر لذت و سعادت اخروی را برای فرد خودم و خانواده و دوستان و یاران و طرفداران خودم آرزو نمایم و برای مخالفین و رقیبان و دشمنان خودم عذاب و آلام جهنمی آرزو نمایم، نشاید که نامم نهند آدمی.