desirability
مطلوب
/matlub/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
محبوب، برگزیده، مطلوب
پسندیده، خوشایند، مطلوب، مرغوب، خواستنی
مناسب، مساعد، مطلوب
خواسته، مطلوب
خواسته، مطلوب، خواستنی
واجد شرایط، مطلوب، قابل انتخاب
ضروری، مطلوب، بایسته
مطلوب
پیشنهاد کاربران
درود بر همگی!
ریشه این واژه "طلب" است و برابر با "خواستن". از این روی "مطلوب" برابر "خواسته شده" می باشد.
یک روش ساختن نام کنشگیر ( =مفعول ) در پارسی این است که به بن گذشته یک بن واژه پسوند "ه" بیفزاییم. پس از "خواستن" بن گذشته "خواست" بدست می آید و از آن "خواستهگ بدست می آید که می شود برابر همین "مطلوب"!
... [مشاهده متن کامل]
بدرود!
ریشه این واژه "طلب" است و برابر با "خواستن". از این روی "مطلوب" برابر "خواسته شده" می باشد.
یک روش ساختن نام کنشگیر ( =مفعول ) در پارسی این است که به بن گذشته یک بن واژه پسوند "ه" بیفزاییم. پس از "خواستن" بن گذشته "خواست" بدست می آید و از آن "خواستهگ بدست می آید که می شود برابر همین "مطلوب"!
... [مشاهده متن کامل]
بدرود!
🇮🇷 همتای پارسی: خواسته 🇮🇷
کامیدن: طلبیدن
کامنده: طالب
کامیده: مطلوب
کامند: طلبه
داوکام: داوطلب
پارشکام: تجزیه طلب
کامنده: طالب
کامیده: مطلوب
کامند: طلبه
داوکام: داوطلب
پارشکام: تجزیه طلب
برنایی
اهور
ایده آل، مناسب، بهینه
انچه که بتوان قبول کرد و خوشایند باشد.
شایسته
دلپسند
مطلوب:
آنکه یا آنچه که طالب در طلب اوست.
مطلوب:
هر آنچه یا آنکه شخص یا اشخاصی درپی مطالبه و کسب و تحصیلش میباشند و به نحوی تحصیل طلب مقصود و مطبوع طبع و خوشایند آنهاست را مطلوب گویند.
مطلوب:
... [مشاهده متن کامل]
خواسته، پسندیده، شایسته، دلپذیر، دلخواه، خوشایند، موردنظر، محبوب،
مرغوب، مساعد، مقبول، مقصود ( آنچه قاصد قصد آن را کند )
آنکه یا آنچه که طالب در طلب اوست.
مطلوب:
هر آنچه یا آنکه شخص یا اشخاصی درپی مطالبه و کسب و تحصیلش میباشند و به نحوی تحصیل طلب مقصود و مطبوع طبع و خوشایند آنهاست را مطلوب گویند.
مطلوب:
... [مشاهده متن کامل]
خواسته، پسندیده، شایسته، دلپذیر، دلخواه، خوشایند، موردنظر، محبوب،
مرغوب، مساعد، مقبول، مقصود ( آنچه قاصد قصد آن را کند )
مطلوب : پسندیده ؛ مورد پسند ؛ خوشایند . این سه واژه که گفته شد ، باهم مترادفند . متضاد مطلوب � نامطلوب است .
مثال : انظباط در خانه مطلوب است . شیرنی مطلوبی است . این کیک مطلوب من است ، ولی مهدی از آن خوشش نمی آید و برایش نامطلوب است .
مثال : انظباط در خانه مطلوب است . شیرنی مطلوبی است . این کیک مطلوب من است ، ولی مهدی از آن خوشش نمی آید و برایش نامطلوب است .
خوشخواه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)