مطلقا

/motlaqan/

    absolutely
    entirely
    strictly

مترادف ها

utterly (قید)
کاملا، بکلی، جمعا، مطلقا

پیشنهاد کاربران

به عنوان مثال در حقوق
مطلقا جنایت خطایی محض است :
یعنی بدون قید و شرط جنایت خطای محض است
بی شک، بی اغراق/ بدون اغراق، بی گمان، اساسا، از اساس، ضرورتا، بطور تام، بی شبهه / بدون شبهه، بی قید و شرط، یکسر، مسلما، بطور مسلم، بطور قطع/ به قطع، بی چون و چرا / بدون چون و چرا، لزوما، الزاما، به غایت، تماما، کاملا، حکما، تحقیقا، محققا، و لا غیر، بی ریب، بی اما و اگر، علی التحقیق، . . .
مطلقا:همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
اجاشا ajāŝā ( خراسانی )
آزپرم āzparam ( سغدی: آذپرم āżparam )
مطلقا: به هیچ روی، به هر روی.
نمونه:
من مطلقا نخواهم رفت: من به هیچ روی نخواهم رفت.
من مطلقا پذیرفته خواهم شد: من به هر روی پذیرفته خواهم شد.
پارسی را پاس بداریم.
براطلاق ؛ مطلقاً : زیرا که عقل براطلاق کلید خیرات و پای بند سعادت است. ( کلیله و دمنه ) . پادشاه اهل فضل و مروت را براطلاق بکرامات مخصوص نگرداند. ( کلیله و دمنه ) .
دوستان، من دانشجوی جهان بینی ( فلسفه ) هستم، همیشه برایم پرسش بود که همسنگ پارسی مطلقا چی است.
پس از جست وجوهای بسیار من واژه ی ( همه جوره، در هر روی ) را پیشنهاد می کنم.
علت فاعلی هستی بخش است مطلقا: علت فاعلی هستی بخش است در هر روی.
یک قلم. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از تمام و مجموع. ( از آنندراج ) . همه. بالکل. ( غیاث ) . همگی. جملگی. تماماً. ( ناظم الاطباء ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بس که فکرم یک قلم گردید صرف نوخطان
نامه ٔعصیان من چون مشق طفلان شد سیاه.
محمد سعید اشرف ( از آنندراج ) .
عالم به یک قلم شده در چشم من سیاه
تا زیر مشق خط شده روی چو ماه تو.
ملامفید بلخی ( از آنندراج ) .
خطش گرفته صفحه ٔ رو را به یک قلم
یارب کسی مباد به روز سیاه من.
ملامفید بلخی ( از آنندراج ) .
الهی پرتو از نور یقین ده شمع جانم را
بشوی از حرف باطل یک قلم لوح بیانم را.
مخلص کاشی ( از آنندراج ) .
|| یک جا. یک بار. یک باره. در میان بازاریان مصطلح است ، گویند: فلانی یک قلم صدهزار تومان جنس خرید.
یک قلمه. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ م َ / م ِ ] ( ص نسبی، اِ مرکب ) کل. تمام. مجموع. همه. ( یادداشت مؤلف ) : قاضی از عالم رفته مولانا ضیاءالدین قاضی یک قلمه ٔ کرمان شده. ( مزارات کرمان ص 22 ) . و رجوع به یک قلم شود.