به میان آوردن
معنی مطحرررشود یعنی گلباران شود. خوشحال شود. طحارت بخشیده شود
pose a question
to ask a question, especially one that needs to be carefully thought about
Put it forward
در میان نهادن: مطرح کردن
( ( از پوست به درآمد و مقصود حال او در میان نهاد و گفت: ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۱۹ ) .
پیشنهادِ واژه :
در بسیاری از جاها، " مطرح کردن" برابرِ " پیش آوردن، پیش آوری کردن" است.
واژه یِ " طرح، مطرح" نیز برابرِ " پیش آورِش، پیش آوری" است.
نمونه:
طرحِ چنین پرسشهایی . . . . = پیش آوریِ ( = پیش آورِشِ ) چنین پرسشهایی . . . .
... [مشاهده متن کامل]
من چنین پرسشی را مطرح کردم = من چنین پرسشی را پیش آوردم ( یا پیش آوری کردم ) .
مطرح ساختن
bring something to the fore
confide in somebody
در میان نهادن
در میان آوردن ؛ مطرح کردن . با هم ظاهر و آشکار کردن . ( آنندراج ) . رجوع به میان شود.
در میانه نهادن ؛ با هم ظاهر کردن. مطرح ساختن :
با او چه در میانه نهی از نیاز بحث
از حرف زلف و کاکل او کن دراز بحث.
درویش واله هروی ( از آنندراج ) .
Put forward
مطرح کردن
raise
discuss
bring forward
express
utter
To raise:
The book raises very impirtant questions
I'm glad you raised the subject of inflation.
در میان گذاشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)