مطرح

/matrah/

    under consideration
    propounded
    set forth
    alive
    relevant
    on the carpet

فارسی به انگلیسی

مطرح کردن
broach, pose, propound, put

مطرح کردن بیش از حد
overexposure

مطرح کردن در فکر خود
design

مترادف ها

proposed (صفت)
مطرح

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
مطرحمطرحمطرحمطرح
________________
زندگی چیزی نیست ،
جز افکارما.

کارخر،
خوردن یابومطرح است. . .
مطرح= بنام ، شهیر ، پرآوازه
در میان
مطرح: شناخته شده
تاجرهای مطرح دبی: بازاریان شناخته شده دبی
واژه مطرح کاملا پارسی است چون در عربی می شود نشأ این واژه یعنی مطرح صد درصد پارسی است.
پیشنهادِ واژه :
در بسیاری از جاها، " مطرح کردن" برابرِ " پیش آوردن، پیش آوری کردن" است.
واژه یِ " طرح، مطرح" نیز برابرِ " پیش آورِش، پیش آوری" است.
نمونه:
طرحِ چنین پرسشهایی . . . . = پیش آوریِ ( = پیش آورِشِ ) چنین پرسشهایی . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

من چنین پرسشی را مطرح کردم = من چنین پرسشی را پیش آوردم ( یا پیش آوری کردم ) .

شناخته
مج ) در فارسی امروز صفتی است برای کار، اثر یا شخصِ قابلِ اعتنا، مهم.
- شازده احتجاب از آثارِمطرحِ ادبیات داستانی ایران است.
- اردشیر محصص کاریکاتوریست مطرح معاصر
محل بحث
جای نگر، ویژه پرنگری، خوسته نگر
مطرح:جایگاه شکار
شاه در مطرح ایستاده چو شیر
اشقرش رقص برگرفته به زیر
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص480 )
هنداخت ، برآراست
بیان
پی نوشته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)