مصرف

/masraf/

    consumption
    depletion
    expenditure
    use

فارسی به انگلیسی

مصرف بیش از حد
overuse

مصرف تا اخر
exhaustion

مصرف خودنمایانه
conspicuous consumption

مصرف شدن به طور کامل
exhaust

مصرف شده
used, spent, consumed, gone

مصرف گرایی
consumerism

مصرف کردن
consume, eat, expend, outwear, spend, use, do

مصرف کردن به طور کامل
exhaust

مصرف کردن به عنوان سوخت
burn

مصرف کردن بیش از حد دارو
overdose

مصرف کننده
consumer, user

مترادف ها

expenditure (اسم)
صرف، پرداخت، هزینه، خرج، بر امد، مصرف

use (اسم)
عادت، استفاده، تمرین، سود، منفعت، فایده، کاربرد، استعمال، خاصیت، مصرف، اطلاق

utilization (اسم)
استفاده، مصرف، بکارگیری، بهره برداری، بکار بری، بکارگرفتگی

expense (اسم)
هزینه، خرج، بر امد، مصرف

consumption (اسم)
زوال، مصرف، مرض سل

waster (اسم)
مصرف

expenditures (اسم)
مصرف

expenses (اسم)
مصرف، مخارج

wasteful (صفت)
مصرف، متلف، بی فایده، افراط کار، ولخرج

پیشنهاد کاربران

" ۱_نوشیدن.
۲_خوردن.
۳_درکار کردن:
مصرف. "
مصرف. [م َ رِ ] ( ع اِ ) محل بازگشت. ( ناظم الاطباء ) . جای بازگشت. ( منتهی الارب ) . معدل. ( یادداشت مؤلف ) . || جای گریز. ( ترجمان القرآن جرجانی ص 89 ) . || خلاص و رهایی از بدبختی. ( ناظم الاطباء ) . ج ، مصارف. || در عبارت زیر از فارسنامه جای بازگرداندن آب و به اصطلاح آب برگردان معنی می دهد : پس مقدران را و صانعان رابیاورد و مالهای بسیار بذل کرد تا مصرفهای آب بساختند از چپ و راست رود کر. ( فارسنامه ابن البلخی ص 151 ) . || اسم ظرف به معنی جای خرج کردن. ( آنندراج ) . محل صرف و خرج. ج ، مصارف. ( ناظم الاطباء ) . جای خرج کردن و به کار بردن. محل هزینه کردن :
...
[مشاهده متن کامل]

رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید.
حافظ.
- به مصرف رساندن ؛ به کار بردن. خرج کردن : اگر ملک اسلام بفرماید تا آن خیرات و اوقاف. . . به امینی عالم متدین مشفق سپارند تا به مصرف برساند ثواب آن جمله در دیوان ملک باشد. ( مرصادالعباد ص 263 ) .
- به مصرف رسیدن ؛ به کار رفتن. خرج شدن : چون خوانسالار است خوانها نهاده و سماطها کشیده اطعمه گوناگون از حد چند و چون بیرون به مصرف انما نطعمکم لوجه اﷲ رسید. ( ظفرنامه یزدی ج 2 ص 364 ) .
مصرف. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) صرف کننده. ( از غیاث ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .
مصرف. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) جای بازگشتن. ( یادداشت مؤلف ) . مَصْرِف. || خرج و صرف. ( ناظم الاطباء ) . مصرف به معنی صرف کردن که معمولاً به فتح راء تلفظ کنندبه کسر راء است زیرا عین مضارع آن مکسور است. ( از نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال 2 شماره 1 ص 26 ) .
- مصرف شدن ؛ به کار شدن. خرج شدن. به کار رفتن : در خانه ما روزی یک کیلوگرم قند مصرف می شود. ( از یادداشت مؤلف ) .
- مصرف کردن ؛ به کار بردن : در چاپخانه دانشگاه کاغذ زیادی مصرف می کنند. ( از یادداشت مؤلف ) .
|| قیمت. || فایده.
- بی مصرف ؛ بی فایده و هیچکاره. ( ناظم الاطباء ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

خوردن
"خوردار"
بن گذشته[خورد] پسوند نام ستاک ( اسم مصدر ) ساز [ار]
مانند گفتار، کردار.
در برخی جاها که واژه مصرف برای چیزهای خوردنی به کار می رود می توان از واژه ی خوردار به جای مصرف بهره گرفت.
بهره بری
گسارش= مصرف= بهره جستن، در کشیدن، درآشامیدن، کارکردن،
کاربُردن، کاربری، کارکرد
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

نویسنده: # امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
# آسانیک گری
# asanism
# asaniqism
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

برگزیدن و استفاده کردن و به کار گیری
استفاده ، استعمال
بهره جویی، در کشیدن، درآشامی