مصدق

/mosaddeq/

    one who confirms or certifies
    arbitrator
    certified
    [o.s.] one who confirms or certifies
    voucher

مترادف ها

arbiter (اسم)
داور، حکم، قاضی، مصدق، منصف

پیشنهاد کاربران

مصدق. [ م ِ دَ ] ( ع اِ ) دلاور راست حمله. ( منتهی الارب ) : شجاع ذومصدق ؛ دلیر بیباک و بی پروا. ( ناظم الاطباء ) . شجاع ذومصدق ، دلاور است. ( آنندراج ) . مَصْدَق. ( منتهی الارب ) . || جواد ذومصدق ؛ اسب راست تک و راست روش. کأنه ذوصدق فیما یعده من ذلک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . مَصْدَق. ( منتهی الارب ) .
...
[مشاهده متن کامل]

مصدق. [ م َ دَ ] ( ع اِ ) مِصْدَق. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به مِصْدَق شود.
مصدق. [ م ُ ص َدْ دِ ] ( ع ص ) صدقات گیرنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . صدقه ستاننده. ج ، مصدقون. ( مهذب الاسماء ) . فراهم آورنده زکوة و صدقه. جابی. عامل. ساعی. فراهم آورنده صدقه. صدقه ستاننده. ( یادداشت مؤلف ) . و رجوع به تاج العروس ج 6 ص 406 شود. || تصدیق کننده و آنکه تصدیق کند دیگری را و گواهی دهد صداقت و راستی دیگری را. ( ناظم الاطباء ) . برراست دارنده. ( مهذب الاسماء ) . تصدیق کننده چیزی یا کسی. گواهی کننده راستی چیزی یا کسی را. ( از یادداشت مؤلف ) . راستگوی دارنده کسی را. ضد مکذب. ( آنندراج ) . مؤید. تأییدکننده. آنچه موجب تصدیق گردد : بالجمله سادات عظام را که ذریه طیبین و طاهرینند معزز و گرامی داشته در توقیر و احترام ایشان مبالغه عظیم می فرمودند مصدق این مقال تعظیم و توقیر زیاده از حد اعتدال سادات اسکویه تبریز است. ( عالم آرا ج 1 ص 143 ) . || باورکننده. || مقوم. ارزیاب خبره. ج ، مصدقین.
مصدق. [ م ُص ْ ص َدْ دِ ] ( ع ص ) صدقه کننده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . متصدق. صدقه دهنده. ج ، مصدقون. ( مهذب الاسماء ) : ان المصدقین و المصدقات و اقرضوااﷲ قرضاً حسناً یضاعف لهم و لهم اجر کریم ( قرآن 18/57 ) ؛ همانا مردان تصدیق کننده و زنان تصدیق کننده و وام دهندگان به خدا وامی نیکو افزوده شود بر ایشان و ایشان راست مزدی ارجمند. و رجوع به تاج العروس ج 6 ص 406 شود.
مصدق. [ م ُ ص َدْ دَ ] ( ع ص ) استوار. ( یادداشت مؤلف ) . محقق. تصدیق شده. به راستی گواهی شده :
ور گواهی به چار حد جهان
بگذراند مصدقش دانند.
خاقانی.
- سواد مصدق ؛ رونوشت مصدق. سواد و رونوشت به گواهی رسیده. ( از یادداشت مؤلف ) .
- مصدق داشتن ؛ تصدیق کردن. به درستی آن گواهی دادن. به راستی و به درستی پذیرفتن. باور کردن :
خدای را به یگانی بدان و از پس او
منبع. لغت نامه دهخدا

مصدق:پذیرنده، باور آورنده ، confirmer
گواهی دهنده
وقت بخیر رضا پورقاسمی نودهی
مُصَدِّق = در حقوق یعنی کارشناس خط و امضاء
مقبول القول
در بعضی مواقع مصدق در اصل متصدق [ م ُ ت َ ص َدْ دِ ]است که حرف ت در صاد ادغام شده است لذا در این صورت معنای صدقه دهنده خواهد داشت و جمع آن مصدقون ( مصدقین ) و مصدقات در اصل متصدقون ( متصدقین ) و متصدقات
...
[مشاهده متن کامل]
خواهد بود لذا با توجه به عبارت و جمله می توان دریافت که معنی تصدیق کننده دارد یا صدقه دهنده مانند آیه ی 18 سوره ی حدید: ان المصدقین و المصدقات و اقرضوااﷲ قرضاً حسناً یضاعف لهم و لهم اجر کریم؛ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺻﺪﻗﻪ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻭ ( ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ) ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺍﻣﻲ ﻧﻴﻜﻮ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺑﺮﺍﻳﺸﺎﻥ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﭼﻨﺪ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺟﺮﻱ ﻧﻴﻜﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.

( مُ صَ دِّ ق )
گواهی کننده
گواهی گر