مصب
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
یکشو؛ جایی که دو آب از دو بستر یک بستر می گردند. یکبستر. یکشُو.
برخوردگاه
[زمین شناسی و جغرافی]
ریزش گاه ، آبریزگاه
ریزش گاه ، آبریزگاه
برف های آب شده وآب باران که ازابشاربه رودخانه میریزد
محل ادغام اب سرچشمه بارودخانه. . ( مصب )
محل اتصال رودخانه به دریا
محل ادغام اب سرچشمه بارودخانه. . ( مصب )
محل اتصال رودخانه به دریا
مَصَب:موضع. مذهب و روش.
نمونه:دراین میانه و براین مصب، خود نادعلی که افت وخیزی سرگیجه آور یافته بود. ( کلیدر ج۶ص۱۸۵۳ )
محمدجعفر نقوی
نمونه:دراین میانه و براین مصب، خود نادعلی که افت وخیزی سرگیجه آور یافته بود. ( کلیدر ج۶ص۱۸۵۳ )
محمدجعفر نقوی
مثلا لا مصب
لا یعنی نه
مصب یعنی دهانه
معنی کلی میشه بی دهانه بی حد و مرز
لا یعنی نه
مصب یعنی دهانه
معنی کلی میشه بی دهانه بی حد و مرز
سه راهی ( راهنمایی و رانندگی )