نبرد، پیکار، مبارزه، مصاف، رزم، محاربه، زد و خورد، حرب
battlefield(اسم)
میدان، مصاف، میدان جنگ، رزمگاه، نبردگاه، عرصه منازعه، میدان جنگ/میدان نبرد
rencounter(اسم)
مصاف
ranks of warriors(اسم)
مصاف
پیشنهاد کاربران
مصاف و محل صف کشیدن دو سپاه برای جنگ = کُرنگ ( Korang )
واژه مصاف کاملا پارسی است چون در عربی می شود مواجهة این واژه یعنی مصاف صد درصد پارسی است.
جدال
مصاف مخفف ( جنبش مبارزه با صهیونیسم ، اومانیسم و فراماسونری ) است.
خصومتگه. [ خ ُ م َ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) میدان جنگ. میدان نبرد. ( ناظم الاطباء ) : خصومتگهی ساخت تا نفخ صور که از سازگاری شد آن شهر دور. نظامی.
صف بندی
رویارویی ( با ) بگمانم، در کنار دیگر برابرهای یاد شده در بالا، آمیخته واژه ی �رویارویی� بگونه ای دربرگیرنده تر آرش واژه ی از ریشه عربی �مصاف� را بازمی تاباند.
گربه شیر است در گرفتن موش لیک، موش است در مصاف پلنگ. ( سعدی ) میتواند معنی ( مقابل - روبه رو - جلو - رو در روی ) داشته باشد.