مشوش

/moSavvaS/

    disturbed
    agitated
    anxious
    uneasy

فارسی به انگلیسی

مشوش شدن
addle

مشوش کردن
addle, disquiet, disturb, tear, to disturb

مشوش کننده
disturber

پیشنهاد کاربران

پریشان. بهم ریخته. پژمرده
مشوش: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
آشفته، آتشپا، بی تاب، پریشان، شَمیده، شیباندل، ناآرام، سرگشته، شوریده، نا آرام، دل نگران ( دری )
آیز āyoz ( مانوی )
آیوشتگ āyuŝtag ( پارتی و مانوی )
اخشاد axŝād ( مانوی )
آشفته خورانده
بیسکون. [ س ُ ] ( ص مرکب ) ( از: بی سکون ) جنبان. متحرک. ( ناظم الاطباء ) . || مشوش. مضطرب. بی آرام :
هر جا که دلی است در غم تو
بیصبر و قرار و بیسکون باد.
حافظ.
|| کسی که از شوخی هیچ جا قرار نگیرد. ( غیاث ) . شوخ که در هیچ جا قرار نگیرد. ( آنندراج ) . رجوع به سکون شود.
آشورده
شک و شبیه تشویش
تجالا
دل نگران. [ دِ ن ِ گ َ ] ( ص مرکب ) مضطرب پریشان حواس. که ترسد و نداند چون شود از نیک و بد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . چشم براه. منتظر. ( ناظم الاطباء ) . مشوش سخت منتظر :
کشته غمزه خود را به زیارت دریاب
زآنکه بیچاره همان دل نگرانست که بود.
حافظ.
|| ملول. اندوهگین. ( ناظم الاطباء ) .
مضطرب الاحوال
آشفته و پرشان
Distraught
غم دنیای دنی چند خوری باده بخواه / حیف باشد دل دانا که مشوش باشد ( حافظ )
در هم - نگران
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)