مشغول

/maSqul/

    busy
    occupied
    engaged
    a-
    at

فارسی به انگلیسی

مشغول الذمه
having a moral or legal obligation, indebted, under an obligation

مشغول بازی
live

مشغول بازیگوشی
frolicsome

مشغول به
in

مشغول به کار
operative

مشغول بودن
busy

مشغول داشتن
occupy

مشغول در مورد تلفن
busy

مشغول عمل
active

مشغول کار
up

مشغول کردن
amuse, busy, employ, involve

مشغول کردن به حرف
engage

مشغول کننده
engaging

مترادف ها

busy (صفت)
مشغول، شلوغ، دست بکار

engaged (صفت)
نامزد شده، مشغول، متعهد، سفارش شده

occupied (صفت)
مشغول

employed (صفت)
مشغول

پیشنهاد کاربران

سربند، دربند، درکار، سرِکاِر، درگیر، گرفتار، دربست، نزد، درکنش، درگیر، سرگرم، پیش کار، کارپیش، دراکش، کاردار، کردچی، کَردگَر، کنشگیر، گرمه، درپی، واپی، پیگیر، پی وار، سرپِی، پی سار، پی کار، پیگر، دروَر، کاروَر، پیشوَر، پیشاور، پیگرا، برسر، برکار، برشُد، بربار، بَرگیر، سرگر، دستگر، دستوَر، پایکار، کنشوَر
...
[مشاهده متن کامل]

یک هفته ست درگیر چاپ برگ های کتابم 🇮🇷
یک هفته ست سرپِی چاپ برگ های کتابم 🇮🇷
یک هفته ست مشغول صحافی صفحات کتابم 🇸🇦

هم داخت خوبه هم ور
ور در پیشوند ها و پسوند ها به چم مشغول می باشد
پیشه ور = مشغول به کار
ورداشت = مشغول به نگهداری ( برداشتن )
هنرور= مشغول به هنر
کارور = مشغول به کار
پس ور = مشغول ( البته به اشتباه به چم دانده نیز در برخی اطلس نامه ها دیده شده ) می باشد
...
[مشاهده متن کامل]

برای مشغول = ور
شاغل = کارمند / کارور
شغل= کار
مشغله = گرفتاری
و . . .
با ان چیز ور رفتن = با ان چیز مشغول شدن

پی داخته= مشغول= پی دازیده، تنده، گرم آگرم، گرمه، در هال، دست به کار، کله بند، پی داختن، پی دازیدن، پی دازاندن، سرگرمی، دست اندرکار، درکار،
دست به کار
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .

...
[مشاهده متن کامل]

اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده:
# امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
# آسانیک گری
# asanism
# asaniqism
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

تنده. [ ت َ دِه ْ ] ( نف مرکب ) مشغول و درکار، و تن بکار داده. ( ناظم الاطباء ) .
سرگرم= مشغول=گرم آگرم، گرمه، پی داخته، پی دازیده
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) . اسل شناسی واژگان فارسی.
نویسنده: امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
#آسانیک گری
درگیر
در حالِ
دست به کار ، سرگرم ، درگیر
سرگرم
در کارِ . . . . . . . . . . .
علی در کارِ مطالعه بود که ناگهان پدرش سر رسید
کله بند/kale band/
این کلمه در اصل کَلِّه ( به معنای سر ) بند بوده که در گویش شهرستان بهاباد به معنای درگیر، مشغول و گرفتار است. طرف میگه از صبح تا حالا، کله بند ماشین هستم ( مثل، سرگرم تعمیر ماشین بودن )
مترادف:در حال انجام دادان کاری
مَشغول
برای این واژهء اَرَبی با دیگر خوشه هایش :
شُغل ، شاغِل، اِشتِغال، اِشغال، مَشاغِل. . . واژه زیر پیشنهاد می گردد:
پِیداختَن ، پِیدازیدن، پِیدازاندن
واکاوی :
پِیداختَن : پِی - داخت - اَن
...
[مشاهده متن کامل]

پِی = پیشوندی است که دو مینهء ناهمسان دارد :
در پیراستن : پِی گویا همان اَبی پارسی کهن و بی پارسی نو به مینهء : بِدون است
در پِیمودن : پِی نشانگر پافشاری و دنبال کُنی و ادامه دهندگی در کاری است.
داخت = ریشه و ستاکی به مینهء کردن و انجام دادن
بُنابَراین : پِیداختن کاری را به گونه ای ویژه انجام دادن که می توان از آن پیشه و شُغل را هم برداشت کرد:
پِیداختَن : به کاری مشغول بودن
پِیداخت ، پِیدازه =شُغل
پیداخته ، پِیدازیده = مَشغول
پِیدازِش ، پِیداختگَری = اشتغال
پِیدازَنده ، پِیداختوَر ، پِیداختگَر= شاغِل
پِیدازان ، پِیداختار = اِشغال
اَن = پسوند کُنندگی

اینکه معنی هایی شبیه تکیه باشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)