مشروط

/maSrut/

    conditioned
    conditional
    contingent
    iffy
    qualified

فارسی به انگلیسی

مشروط بر این که
provided

مشروط به چیزی کردن
stipulate

مشروط در قرارداد
provisory

مشروط ساز
conditioner

مشروط سازی
stipulation

مشروط کردن
condition, qualify

مشروط کردن به
predicate

مترادف ها

qualified (صفت)
قابل، شایسته، واجد شرایط، مشروط، دارای شرایط لازم، توصیف شده

contingent (صفت)
تصادفی، مشروط، محتمل، محتمل الوقوع

limited (صفت)
محدود، مشروط، منحصر

conditional (صفت)
مشروط، شرطی، مشروطه، نامعلوم

conditioned (صفت)
مشروط

provisional (صفت)
مشروط، شرطی، سپنج، موقتی، موقت

constitutional (صفت)
مشروط، مشروطه، مطابق قانون اساسی

eventual (صفت)
مشروط، شرطی، احتمالی، موکول بانجام شرطی، مشروط بشرایط معینی

stipulated (صفت)
مشروط

پیشنهاد کاربران

مشروط. [ م َ ] ( ع ص ) لازم گردانیده شده و پیمان کرده شده. ( آنندراج ) . پیمان شده و ملزم کرده شده. تعلیق کرده شده چیزی به چیزی دیگر. شرطشده. ملزم شده. الزام کرده شده. با شرط و پیمان. ( از ناظم الاطباء ) . مقید. باقید. باشرط، مقابل مطلق.
...
[مشاهده متن کامل]

- مشروط بودن ؛ عهد و پیمان و ارادت داشتن. ( از آنندراج ) . دارای شرط و پیمان بودن و معلق بودن. ( ناظم الاطباء ) :
هرکه در دنیا و دین با تو بود مشروطش
مستشاری است که در هر دو جهان مؤتمن است.
ملا شانی تکلو ( از آنندراج ) .
- امر غیرمشروط ؛ ( اصطلاح فلسفه ) در فلسفه مقابل امر مشروط. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
- امر مشروط ؛ ( اصطلاح فلسفه ) در فلسفه مقابل امر قطعی و صریح و مطلق. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
- واجب مشروط ؛رجوع به واجب مقید شود.
منبع. لغت نامه دهخدا

پیمانی
مشروط: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
داژیک dāžik ( سنسکریت: داصه dāśa شرط با پسوند پهلوی ایک )
درود بر دوستان فرهیخته، می توان به کمک واژه ی �اگر�، واژه سازی های خوبی انجام داد، بدین سان:
اگره: شرط. ( اگر ه )
اگریک: شرطی. ( اگر یک )
اگردار: مشروط. ( اگر دار: دارنده )
اگرداری: مشروطیت.
در گروِ: به شرط، مشروط به.
پارسی را پاس بداریم: )
مشروط به معنای این است که فرد نتوانسته است شرایط لازم را ایجاب کند
مشروط شده
to be on academic probation
مشروطی برای دانشجو
شرط = پیغام
مشروط = پیغانوند
پادشاهی مشروطه = پادشاهی پیغانوند
مشروط در استخدام
به شرط
مشروط ( دهخدا )
مشروط. [ م َ ] ( ع ص ) لازم گردانیده شده و پیمان کرده شده . ( آنندراج ) . پیمان شده و ملزم کرده شده . تعلیق کرده شده ٔ چیزی به چیزی دیگر. شرطشده . ملزم شده . الزام کرده شده . با شرط و پیمان . ( از ناظم الاطباء ) . مقید. باقید. باشرط، مقابل مطلق .
...
[مشاهده متن کامل]

- مشروط بودن ؛ عهد و پیمان و ارادت داشتن . ( از آنندراج ) . دارای شرط و پیمان بودن و معلق بودن . ( ناظم الاطباء ) :
هرکه در دنیا و دین با تو بود مشروطش
مستشاری است که در هر دو جهان مؤتمن است .
ملا شانی تکلو ( از آنندراج ) .
- امر غیرمشروط ؛ ( اصطلاح فلسفه ) در فلسفه مقابل امر مشروط. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
- امر مشروط ؛ ( اصطلاح فلسفه ) در فلسفه مقابل امر قطعی و صریح و مطلق . ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
- واجب مشروط ؛رجوع به واجب مقید شود.
پس واژگان زیر کارسازند:
در گرو، وابسته به

اگردار
این واژه تازى ( اربى ) است و بجاى آن از واژه هاى مرجیک Marjik ( مَرْج:کردى:شرط + ایکik ( پهلوى : صفت مفعولى/نسبى ساز ) ) و بَسَّهیک ( بَسَّه : گیلکى: شرط + ایکik ( پهلوى : صفت مفعولى/نسبى ساز ) ) و نَهِشنیک Naheshnik ( پهلوى: نهیشنیک Nahishnik : مشروط ، مقرر )
...
[مشاهده متن کامل]

و پیغانیک Pighanik : مشروط ، معهود ، موعود ( پیغان:پارسى: شرط و عهد + ایکik ( پهلوى : صفت مفعولى/نسبى ساز ) ) غُنْوندیک Qonvandik ( غُنْوَندQonvand:پارسى: شرط و عهد + ایکik ( پهلوى : صفت مفعولى/نسبى ساز ) )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)