مشبک

/moSabbak/

    reticulated
    netted
    reticular
    latticed
    network

فارسی به انگلیسی

مشبک کاری
fretwork, openwork

مترادف ها

cribriform (صفت)
سوراخ سوراخ، مشبک

netted (صفت)
مشبک

reticular (صفت)
مشبک، شبکه ای

reticulated (صفت)
مشبک

retiform (صفت)
مشبک، زنبوری، شبکه وار

net-like (صفت)
مشبک

پیشنهاد کاربران

مُشبک = غَلوَکَن
مشبک. [ م ُ ش َب ْ ب َ ] ( ع ص ) هرچیز درهم آمده و درهم آمیخته شده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . و رجوع به تشبیک شود. || هر شی که در آن سوراخ سوراخ باشد به هندی آن را جالی گویند. ( غیاث ) ( آنندراج ) . هر چیزی شبکه شده و درهم درآورده و مانند پنجره شده و درهم داخل گشته. ( از ناظم الاطباء ) . شبکه دار. با شبکه. سوراخ سوراخ. غلوه کن. غلبه کن. غلبکن. چشمه چشمه. پنجره پنجره. چون شبکه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
...
[مشاهده متن کامل]

ز غمزه تو مشبک چو خانه زنبور
به سینه در دل من دائماً در افغان است.
رفیعالدین لنبانی.
چون مشبک خان زنبوران ز آه عاشقان
پس دریچه کاندرین بام نه ایوان آمده.
خاقانی.
این هفت تا به خانه مشبک شد از دعا
تا شاه در مقرنس ایوان تو نشست.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 756 ) .
نحل را کز نهال باغ خرد
در مشبک نعیم الوان است.
خاقانی.
در مشبک دریچه پنداری
کآفتاب زحل خور اندازد.
خاقانی ( دیوان ص 466 ) .
ز حلقوم دراهای درافشان
مشبکهای زرین عنبرافشان.
نظامی ( خسرو و شیرین چ وحید ص 298 ) .
خورشید از رویش خجل
گردون مشبک همچو دل.
مولوی ( از فرهنگ فارسی معین ) .
|| ( اِ ) نوعی از غذا. ( از ذیل اقرب الموارد ) . نوعی از شیرینی ها. ( از محیط المحیط ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

توریک، تورین
تور . پسوند نسبت[یک]= توریک = توری
مانند نزدیک، تاریک، باریک، تاجیک
تور . پسوند نسبت[ین]= تورین
مانند سنگین، آهنین، زرین و. . .
پیشنهادِ واژه یِ {تارار}:
1 - تار:نشان دهنده یِ {شبکه} است.
2 - ار:پسوَندِ {نِسبَت/شباهت} است.
بدین سان، این واژه ساخته میشود.
بِدرود!
grilled
چشمه چشمه. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] ( ص مرکب ) سوراخ سوراخ و متخلخل. ( ناظم الاطباء ) . مشبک و خانه خانه چون لانه زنبور :
یکی کرته هر یک بپوشیده تنگ
همه چشمه چشمه بنقش و برنگ.
...
[مشاهده متن کامل]

اسدی.
همچون خزینه خانه زنبور خشکسال
از باد چشمه چشمه دماغ خرابشان.
خاقانی.
صحن مجلس در مدور جام نوشین چشمه یافت
کانچنان هم چشمه چشمه هم مدور ساختند.
خاقانی.
رجوع به چشمه شود.

شبکه شبکه شده
توروار