مشایعت

/moSAye~at/

    convoy
    escorting
    send-off
    seeing a person home

فارسی به انگلیسی

مشایعت کردن
accompany, conduct, convoy, escort, see, guard

مشایعت کردن کسی
tail

مشایعت کنندگان در تشییع جنازه
cortege, cortge

مترادف ها

accompaniment (اسم)
همراهی، ضمیمه، مشایعت

escort (اسم)
مشایعت، همراه، ملتزمین، اسکورت، بدرقه، پاس

seeing off (اسم)
مشایعت

accompanying (اسم)
مشایعت

پیشنهاد کاربران

مشایعت. [ م ُ ی َ / ی ِ ع َ ] ( از ع ، اِمص ) با کسی یاری کردن. || چند قدم همراه کسی رفتن برای رخصت. ( غیاث ) . همراهی با مسافر تا او را به منزل رسانیده و وی را وداع کند. و نیز تا چند قدم همراهی با میهمان. ( ناظم الاطباء ) . از پی مسافر رفتن. در پی رفتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و به مشایعت او جمله لشکر و بزرگان برفتند. ( کلیله و دمنه ) . || همراهی با جنازه مرده تا وی را به خاک سپارند. ( ناظم الاطباء ) . || پیروی نمودن. ( غیاث ) : امروز که زمانه در مشایعت و فلک در متابعت رای و رایت خداوند عالم سلطان اعظم. . . آمده است. ( کلیله و دمنه ) . مدت عمر شاه کامکار و خسرو نامدار در متابعت عقل و مشایعت عدل باد. ( سندبادنامه ص 84 ) . به شعار دعوت اهل بیت نبوت و اظهار کلمه حق در مشایعت خاندان رسالت تظاهر نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

مشایعة. [ م ُ ی َع َ ] ( ع مص ) با کسی دوستی کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) . || خواندن شتر و رمه پس مانده را و آواز کردن او. و یعدی بالباء. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . || در پی رفتن در کاری. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . پیروی نمودن. ( آنندراج ) . || گسیل کردن. || در پی رسیدن کسی را. ( منتهی الارب ) . چند قدم همراه کسی رفتن برای رخصت. ( آنندراج ) . به دنبال مسافر رفتن هنگام رحیل. ( از اقرب الموارد ) . و رجوع به مشایعت شود.
منبع. لغت نامه دهخدا

بدرقه، همراهی
حمید رضا مشایخی - اصفهان
پَسوارایی
🇮🇷 همتای پارسی: پَسوارایی 🇮🇷
همانندی
مشایعت به بیرون یعنی استقبال به بیرون