مشاهده

/moSAhede/

    observation
    perception
    note
    sighting

فارسی به انگلیسی

مشاهده ای
observational

مشاهده پذیر
observable

مشاهده گر
observer, watcher

مشاهده نشده
unseen

مشاهده و یادداشت
observation

مشاهده کردن
behold, note, notice, observe, remark, watch

مشاهده کردن با دقت
follow

مترادف ها

perception (اسم)
اگاهی، درک، احساس، ادراک، دریافت، مشاهده، مشاهده قوه ادراک

observation (اسم)
نظر، مراقبت، ملاحظه، رعایت، مشاهده، تماشا، رصد کردن، قوه مشاهده

seeing (اسم)
دید، بینش، مشاهده، رویت، قوه دید

witnessing (اسم)
مشاهده

پیشنهاد کاربران

( تماشا:مشاهده ) ( . تماشا ها ی ما :مشاهدات ما، مشاهده های ما ) .
( تماشای ما:مشاهدهء ما ) .
نگریستن:مشاهده.
سلیم
مشاهده: بیننده
هی کمال بیچاره بدوی بیابان نشین، تو اگر مادرت تازی هست دیگران اینگونه نیستند، اینجا ضجه نزن و به بیابانت برگرد و ببین در همان زبان تازی چه اندازه واژه پارسی هست
دیدمان به معنای مشاهده و مشاهدات دیدمان هاست
نگاه کردن
فهمیدن و متوجه شدن
تازی ن عربی هست درستش هر چند شما خودتون تقریبا عرب زبان هستین.
مشاهده از شهد هستش معنیشو که میفهمید
مشاهده
شهود
شهادت
مشهود
. . .
آگاهی پیدا کردن
شاهد
شهوده
مشاهده کردن ، نظارت کردن تازی است و پارسی آن ها پایش ، پاییدن ، دیدن ، تماشا کردن
رای العین
دیدپایش
پایش
این واژه تازى ( اربى ) است و نیکوست که بجاى آن از واژه ى آزیتون Azitun ( پهلوى: مشاهده ، تماشا ) و واژه ى استونAstun ( پهلوى: مشاهده - تماشا - ملاحظه ) و واژه وینیشنVinishn ( پهلوى: مشاهده ، نظاره - نظارت ) بهره جست. در پهلوى آزیتونتن Azituntan: مشاهده - تماشا کردن آزیتونتار
...
[مشاهده متن کامل]

Azituntar : مشاهده گر - تماشاچى استونتنAstuntan: مشاهده - تماشا - ملاحظه کردن - استونتار Astuntar: مشاهده گر ، نظاره گر ، ناظر . . . وینیشنیتن Vinishnitan: مشاهده - نظاره - نظارت کردن، ناظر بودن وینیشنیتارVinishnitar : ناظر ، اهل بصیرت

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)