مسیر

/masir/

    course
    route
    itinerary
    line
    direction
    beat
    career
    circuit
    current
    drift
    heading
    ode _
    path
    run
    tenor
    track
    linedirection
    trajectory
    possible
    procurable
    easy
    vector

فارسی به انگلیسی

مسیر اب
watercourse

مسیر اصلی
mainline

مسیر پرتابی
trajectory

مسیر پیچاپیچ داشتن
wind

مسیر جنگی سرخپوستان
warpath

مسیر جنوب باختری
southwestward

مسیر حمل قایق
portage

مسیر خود را 180 درجه عوض کردن
double

مسیر درونی میدان دو
inside track

مسیر دید
line of sight

مسیر را عوض کردن
divert

مسیر راهسپاری
itinerary

مسیر روزانه ی شخص
circuit

مسیر زیگزاگ
tack

مسیر شدامد
shuttle

مسیر عادی
route

مسیر عادی شخص
circuit

مسیر غیرمستقیم
indirection

مسیر قدم زدن
walk

مسیر قوسی داشتن
arc

مترادف ها

distance (اسم)
بعد، فاصله، مسیر، دوری، مسافت

direction (اسم)
طرف، مدیریت، جهت، رهبری، سمت، دستور، قانون شرع، قانون کلی، هدایت، مسیر، خط سیر، سو، اداره جهت، راه مسیر

way (اسم)
راه، عنوان، سیاق، سمت، خط، سبک، جاده، رسم، مسیر، روش، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، نحو

road (اسم)
راه، خیابان، خط، جاده، مسیر، طریق، راه اهن

path (اسم)
راه، جاده، مسیر، طریقه، طریق، مسلک، باریک راه، جاده مال رو

route (اسم)
طرف، راه، سمت، جاده، مسیر، خط سیر، جریان معمولی

course (اسم)
جریان، دوره، جهت، سمت، مسیر، روش، اصول، در طی، خط سیر، خط مشی، بخشی از غذا، اموزه، اموزگان

line (اسم)
سیم، بند، خط، دهنه، لجام، طرح، رشته، سطر، ریسمان، رده، جاده، رسن، مسیر، ردیف، مسیر که با خط کشی مشخص میشود

track (اسم)
راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن

waterway (اسم)
ابراه، مسیر، راه آبی، مسیر ابی، مسیر دریایی و رودخانه ای

orbit (اسم)
دور، قلمرو، مدار، مسیر، حدقه، مسیر دوران، حدود فعالیت

itinerary (اسم)
مسیر، خط سیر، برنامه سفر، سفرنامه

traverse (اسم)
اشکال، مسیر، عبور جاده، حجاب حاجز، درب تاشو، مانع حائل

riverbed (اسم)
مسیر، بستر رودخانه

tideway (اسم)
مسیر، مسیر جزر و مد، روگاه جزر و مد، کشند راه

پیشنهاد کاربران

برابرواژه ها🇮🇷
در اوستایی
“سکَتُم” ( skatəm ) به چم “بخش” یا “قسمت”
در پهلوی ( فارسی میانه ) :
“رسگ” ( rasag ) به چم “مسیر” یا “راه رسیدن به مقصد”
“آسنادیشن” ( āsnādišn ) در پهلوی به چم “آموزش مرحله به مرحله”
...
[مشاهده متن کامل]

“فرشگرد” ( frašgerd ) به چم “پیش روی” یا “تکامل” که میشه به مراحل تکاملی اشاره کرد

مسیر: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
ویتار vitār ( پهلوی )
تُر. شُر. سُر ( سیر ) سُوک. نُوچ: راه و روند
راستا
مسیر در معانی ذیل بکار می رود:
۱ - مصدر میمی است یعنی رفتن و سیر کردن
۲ - اسم مکان است یعنی محل رفتن و خط سیر
۳ - اسم زمان است یعنی مدت سیر
۴ - اسم مفعول است یعنی سیر شده
واژه مسیر
معادل ابجد 310
تعداد حروف 4
تلفظ masir
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( مَ ) [ ع . ]
آواشناسی masir
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

واژه رود ( در رودخانه ) به چم خانه چیزیست که از آن عبور میکند پس رودخانه همان مسیر است و رود = سیر یا گذر و در زبان لاتین به مسیر روت = route میگویند و نشان دهنده اینست که مسیر همان رود یا روت ایرانیست ( واج ت و د به هم دگرش داشتند ) پس روت را میتوان مسیر نامید.
...
[مشاهده متن کامل]

گذر ( عبور )
راه / رود =روت ( مسیر )

دالان - دهلیز
درود همه مطالب دوستان عالی بود، بهره میبریم از مطالب خوب و کم نظیرتون.
مسیر از کلمه سیر است و سیر به معنی راه رفتن و عبور کردن است، مسیر محل راه رفتن و عبور کردن است.
محل حرکت
روند . روندگاه . راهرو. .
رهگذار
در زبان فارسی هخامنشی به مسیر و گذرگاه ، پسیم ( pasim ) گفته می شد
مسیر نما topo ( مخفف topographic picture ) : [اصطلاح کوهنوردی]عکس کوه یا صخره که روی آن مسیرها مشخص شده اند
منبع https://sporton. ir

میسر یابی ( route finding ) : [اصطلاح کوهنوردی] فن پیدا کردن راه صعود در کوه یا روی صخره ها می باشد و از اساسی ترین فنون کوهنوردی بشمار می رود.
منبع https://sporton. ir
در پهلوی " وتیرگ " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
راه - روش شیوه

خط سیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)