shelve, suspend, table
فارسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
مسکوت. [ م َ ] ( ع ص ) کسی که دچار بیماری سکته شده باشد. ( از اقرب الموارد ) ( ذخیره خوارزمشاهی ) . سکته زده. مبتلی به بیماری سکته. || ساکت شده و خاموش شده. ( ناظم الاطباء ) .
- مسکوت عنه ؛ چیزی که سزاوار خاموشی بود، و نگفتنی. ( ناظم الاطباء ) .
... [مشاهده متن کامل]
- مسکوت گذاشتن مطلبی ؛ از آن سخن نگفتن. نخواستن که مطرح شود.
منبع. لغت نامه دهخدا
- مسکوت عنه ؛ چیزی که سزاوار خاموشی بود، و نگفتنی. ( ناظم الاطباء ) .
... [مشاهده متن کامل]
- مسکوت گذاشتن مطلبی ؛ از آن سخن نگفتن. نخواستن که مطرح شود.
منبع. لغت نامه دهخدا
خاموش
سکوت کردن. درسکوت ماندن
در معنی حقوقی یعنی سکوت حکم مصرح ( مشخص ) درقانون. که تحت عنوان مسکوت الحکم است. که در روش تفسیر قیاسی قوانین مورد استفاده قرار میگیرد.
سرپوش گذاشتن