مسند

/masnad/

    predicate
    imputed
    attributed
    seat
    throne
    dignity
    position
    bench
    office
    [fig.] dignity

فارسی به انگلیسی

مسند خود را ترک کردن
vacate

مسند قضاوت
bench, tribunal

مترادف ها

post (اسم)
پست، تعجیل، مسئولیت، منصب، سمت، موقعیت، مسند، مقام، شغل، چاپار، صندوق پست، بسته پستی، پستخانه، ارسال سریع، سیستم پستی، تیر تلفن و غیره، پست نظامی، مجموعه پستی، تیردگل کشتی و امثال آن

seat (اسم)
مقر، جا، کفل، نیمکت، مرکز، مستقر، مسند، نشیمن، مدار، صندلی، محل اقامت، سرین، جایگاه، نشیمن گاه

position (اسم)
وضع، موقعیت، مسند، مقام، وضعیت، مرتبه، مکان، شغل، جایگاه، محل، موضع، نهش

bench (اسم)
نیمکت، مسند، کرسی قضاوت، جای ویژه

couch (اسم)
نیمکت، مسند، تخت

predicate (اسم)
خبر، مسند

پیشنهاد کاربران

الان کدوم تلفظ بمعنای نسبت داده شده و کدوم بمعنای سریر و اورنگ هست؟
مسند ( زبانشناسی )
Subject complement
مسند یعنی صفتی که به مفعول داده میشود
مثال :
آن گل زیبا است . مسند این جمله " زیبا" است
چهاربالش عزت. [ چ َ / چ ِ ل ِ ش ِ ع ِزْ زَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مسند جلال و شکوه :
در آن حرم که نهندش چهاربالش عزت
جز آستان نرسد خواجگان صدرنشین را.
سعدی.
رجوع به چهاربالش شود.
Predicate Nominative
زبانشناسی
لطفا وقتی یه کلمه برامون میاد معلوم باشه چه جوری تلفظ میشه مثلا مَسند یا مُسند؟
محمول، محکوم به، مجموعه