ما در اوستایی {زَر} را به چَمِ {مسن شدند، سالخورده شدن} داریم که کُنیکی ( مفعولی ) - گذشته آن واژه {زَرتَ} است. پس کارواژه {زَرتَن} ساخته میشود به چَمِ {مسن شدن، سالخورده شدن، افزایِشِ سن} و از این روی واژه {زَرته} ( پسوندِ ه} به چَمِ {مُسِن} و {زَرتا} ( پسوندِ ا ) به چَمِ {سِن} ساخته میشود. ... [مشاهده متن کامل]
این درست است اگر دِگَرگونی آوایی ای نداشتیم. یِک دِگَرگونی آوایی {ر/ل} است که در این باره به گمانم رخ نمی دهد، و یکی دیگر {ز/ج} است و دیگری {ز/د} که برای واژگانی از این دَستِ {زَر/زَرتَ} کم رخ می دهند. یِک چیزی نیز داریم به نامِ زاِیشِ آوایی که اینگونه است که یِک آوا یا همان وات ( =حرف ) به واژه افزوده میشود، که در این باره، تنها گونه ای که میشود، زایِشِ آواییِ {ا} است که واژه {زار} ساخته شود، ولی ما هم اکنون نیز واژه {زارتَن/زار} را داریم، پس به گمانم این نیز رخ نمی داد. ( شاید دگرگونی آوایی بود که از کلم ( =قلم ) انداختم، خشنود میشوم آن را به من بگویید ) بِدرود!
بسیارزاد ؛ مُسِّن. ( بحر الجواهر ) . بسیارعمر. پرعمر.
elderly is more polite than old
دیرینه روز ؛ سالخورده. مسن : چنین گفت ای پیر دیرینه روز چو پیران نمی بینمت صدق و سوز. سعدی ( بوستان ) . پیرزنی موی سیه کرده بود گفتمش ای مامک دیرینه روز. . . سعدی ( گلستان ) .
کهل
بزرگ سال، پیر، جاافتاده، ریش سفید، زال، سال خورده، سال دیده، سالمند، شیخ، فرتوت، کلان سال، کهن سال، معمر