مشرف و اشراف تسلط و سلطان نیست بلکه آگاه از چند و چون چگونگی موجودیت و توانایی آنها هست
مسلط. [ م ُ س َل ْ ل َ ] ( ع ص ) برگماشته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . شخصی که او را بر کسی گماشته باشند. ( غیاث ) ( آنندراج ) . دارای تسلط. زورآور. غالب. حاکم فرمانروا. ( ناظم الاطباء ) . مشرف. فائق. سوار بر کار. مستولی. صاحب سلطه. چیر. چیره. ( یادداشت مرحوم دهخدا )
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
چیره. برتر. آگاه. دانا. هَمانِش. این همان. این همانی. فراگیر. فراگیرنده. پوشش. پوششی. چنانی. چونانی. چونان. ( زُت به لری برتری توانمندانه. ) زت و زرنگ. سفت. گرفته :مسلط
ازبَر، چیره، چیره دست
در زبان پهلوی وینیردن یا ویناریدن رو داشتیم ک برابر واژه ی چیره و مسلطه
شاید هم با واژه ی انگلیسی win همریشه باشه
🇮🇷 همتای پارسی: چیره دست 🇮🇷
Versed
خبره ، ورزیده ، ماهر ، پیروزی
کسی که با مهارت کاری را انجام دهد
proficient
مسلط بر = گاهی به معنی مشرف به. . . . . .
گلدسته مسجد مسلط بر مدرسه مان بود و تماشایی داشت !
پیروز غالب چیره
مسلط= کسیکه توسطه ابزار یا ماشینی بر کار مسلط شده و تسلط دارد و جمع ماشین آلات را سلطان می نامند که در ایه سوره الرحمن میخوانیم یامعشر الجن والانس. . . . . . . لاتنفذو الا بسلطان ای گروه جن وانس شما نمی توانید به فضا نفوذ پیدا کنید مگر بوسیله سلطان بر فضا مسلط شوید
مشرف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)