مسلط

/mosallat/

    predominant
    overruling
    commanding
    ascendant
    ascendent
    nerveless
    overbearing
    regnant
    suzerain

فارسی به انگلیسی

مسلط بر
superior

مسلط بر خود
self-controlled, self-possessed

مسلط بودن
predominate

مسلط بودن از نظر ارتفاع
dominate

مسلط بودن بر ارتفاع
command

مسلط بودن بر منظره
command

مسلط شدن
overbear

مترادف ها

dominant (صفت)
مافوق، برتر، چیره، برجسته، عمده، غالب، مسلط، حکمفرما، نافذ، نمایان، فائق، مشرف

predominant (صفت)
برجسته، عمده، غالب، مسلط، حکمفرما، نافذ، فائق، مشرف

preponderant (صفت)
برتر، مسلط، دارای مزیت

regnant (صفت)
حاکم، شایع، مسلط، حکمفرما، سلطنتی، سلطنت کننده

پیشنهاد کاربران

مشرف و اشراف تسلط و سلطان نیست بلکه آگاه از چند و چون چگونگی موجودیت و توانایی آنها هست
مسلط. [ م ُ س َل ْ ل َ ] ( ع ص ) برگماشته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . شخصی که او را بر کسی گماشته باشند. ( غیاث ) ( آنندراج ) . دارای تسلط. زورآور. غالب. حاکم فرمانروا. ( ناظم الاطباء ) . مشرف. فائق. سوار بر کار. مستولی. صاحب سلطه. چیر. چیره. ( یادداشت مرحوم دهخدا )
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. لغت نامه دهخدا

چیره. برتر. آگاه. دانا. هَمانِش. این همان. این همانی. فراگیر. فراگیرنده. پوشش. پوششی. چنانی. چونانی. چونان. ( زُت به لری برتری توانمندانه. ) زت و زرنگ. سفت. گرفته :مسلط
ازبَر، چیره، چیره دست
در زبان پهلوی وینیردن یا ویناریدن رو داشتیم ک برابر واژه ی چیره و مسلطه
شاید هم با واژه ی انگلیسی win همریشه باشه
🇮🇷 همتای پارسی: چیره دست 🇮🇷
Versed
خبره ، ورزیده ، ماهر ، پیروزی
کسی که با مهارت کاری را انجام دهد
proficient
مسلط بر = گاهی به معنی مشرف به. . . . . .
گلدسته مسجد مسلط بر مدرسه مان بود و تماشایی داشت !
پیروز غالب چیره
مسلط= کسیکه توسطه ابزار یا ماشینی بر کار مسلط شده و تسلط دارد و جمع ماشین آلات را سلطان می نامند که در ایه سوره الرحمن میخوانیم یامعشر الجن والانس. . . . . . . لاتنفذو الا بسلطان ای گروه جن وانس شما نمی توانید به فضا نفوذ پیدا کنید مگر بوسیله سلطان بر فضا مسلط شوید
مشرف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)