مسطح کردن


    flatten

مترادف ها

even (فعل)
صاف کردن، هموار کردن، واریز کردن، مسطح کردن

level (فعل)
نشانه گرفتن، مسطح کردن، تراز کردن، مسطح کردن یاشدن

flatten (فعل)
پهن کردن، مسطح کردن، روحیه خود را باختن، بیمزه کردن، نیم نت پایین امدن، بی تنوع کردن، قسمت پهن کردن، تسطیح کردن

tabulate (فعل)
مسطح کردن، جدول بندی کردن، تخت کردن

پیشنهاد کاربران