مسخره

/masxare/

    bufoon
    clown
    jester
    mockery
    ridicule
    laughing-stock
    buffoon
    cockamamie
    cockeyed
    off-the-wall
    joke
    farcical
    jest
    laughable
    ridiculous
    riot
    sendup

فارسی به انگلیسی

مسخره امیز
ludicrous, ridiculous, derisive, foolish, derisive, foolish

مسخره انگیز
derisive

مسخره بازی
buffoonery, mockery, monkey business, foolery, jest, prank, caper, charade, deviltry, drollery, play, travesty, waggery, monkeyshines, shtick

مسخره بازی کردن
fool, futz

مسخره بودن
ridiculousness

مسخره بودن از شدت بدی
ludicrousness

مسخره کردن
chaff, deride, jest, mock, rally, scoff, taunt, tease, smile, guy, razz

مسخره کردنی
fair game

مترادف ها

flout (اسم)
توهین، مسخره

antic (اسم)
وضع غریب و مضحک، مسخره

mockery (اسم)
مسخره، استهزاء، طنز، زحمت بیهوده

ridicule (اسم)
مسخره، ریشخند، سخره، تمسخر، استهزاء، سخریه، استهزا

scoff (اسم)
مسخره، ریشخند، طعنه، سخره، تمسخر، استهزاء، سخریه، طنز

zany (اسم)
مسخره، لوده، مقلد، ادمابله، ادم انگل

aunt sally (اسم)
مسخره

irony (اسم)
مسخره، طعنه، تمسخر، طنز، وارونه گویی، پنهان سازی، گوشه و کنایه و استهزاء

patch (اسم)
مسخره، مشمع روی زخم، تکه، مدت، وصله، قطعه زمین، زمان معین، وصله ناجور

gibe (اسم)
مسخره

butt (اسم)
هدف، مسخره، بشکه، ته، ضربت، ضرب، کپل، ته قنداق تفنگ، بیخ، ته درخت

jeer (اسم)
مسخره، ریشخند، طعنه، استهزاء، طنز

bob (اسم)
فریب، مسخره، ضربت، شاقول، سرزنش یا طعنه، شوخی، حقه، وزنه قپان، منگوله، حرکت تند و سریع، سرود یا تصنیف، یک شیلینگ، اونگان

jest (اسم)
کردار، کنایه، گوشه، مسخره، شوخی، بذله، لطیفه، خوش مزگی، طعنه، تمسخر، مزاح، بذله گویی

taunt (اسم)
مسخره، طعنه

buffoon (اسم)
مسخره، دلقک، لوده

clown (اسم)
مسخره، لوده، مقلد

droll (اسم)
مسخره، مزاح

laughingstock (اسم)
مسخره، سخره، سخریه، مایه خنده

staring-quarter (اسم)
مسخره، سخره، سخریه

cut-up (اسم)
مسخره

witticism (اسم)
مسخره، شوخی، لطیفه، بذله گویی، لطیفه گویی

merry-andrew (اسم)
مسخره، دلقک، مقلد

mickey (اسم)
مسخره

own-glass (اسم)
مسخره

pickle herring (اسم)
مسخره

punchball (اسم)
مسخره

پیشنهاد کاربران

فارسی به عربی
احمق , سخریة , فلاح , محشة , مضحک , مهرج , مهزلة
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی مسخر از ریشه دو واژه ی مس و خر و ه فارسی هست.
من اگر گفتم واژه مال زبان دیگر هست اشتباه گفتم. چون واژه فارسی هست
در عربی این چیزی که آبادیس گفته می شود احمق , سخریة , فلاح , محشة , مضحک , مهرج , مهزلة
...
[مشاهده متن کامل]

زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

مسخرهمسخرهمسخرهمسخرهمسخرهمسخره
" قاف ":مسخره.
قاف به زبانش لری ویا فرس ( فارسی ) کهن.
تیتال. تیتالیگری:مسخره. مسخرگی.
واژه مسخره
معادل ابجد 905
تعداد حروف 5
تلفظ masxare
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: مسخرَة]
مختصات ( مَ خَ رِ ) [ ع . مسخرة ] ( اِ. )
آواشناسی masxare
الگوی تکیه WWS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 3
منبع واژگان عامیانه
واژه مسخره عربی پایین اشتباه وزدم واژه خر در این واژه است ریشه ی پهلوی دارد

تفاوت استهزا و تمسخر: استهزا در جایی به کار می رود که شخص بدون اینکه کاری انجام داده باشد مسخره شود؛ ولی تمسخر در آنجاست که به سبب کاری که انجام داده مسخره شود
مچل
, واژه مسخره عربی نیست صد درصد پارسی به عربی می شود سخیف وترکی ساچما این واژه مسخره پارسی است.
مسخره کردن
هم خانواده: تمسخر/مسخره/سخره
واژه ی " مسخره " از زبان سامی ( عربی وعبری ) علاوه بر زبان فارسی وارد زبان های اروپایی نیز شده است . و با تغییر لهجه و معنی در زبان های غربی در ریخت " ماسک " دوباره به زبان فارسی بازگشته است . و امروزه با همان شکل تغییر یافته در زبان فارسی نیز کاربرد دارد .
دست انداختن دیگران
بیخود، قزمیت، رشقال
در پارسی " خریش " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
ریشخند زدن
( = تمسخر ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: تَرِمَن، زَخش، نیند ( اوستایی ) ، تَناز، گالته ( کردی )
( = صفت مفعولی، کسی که مسخره شده ) تَرِمَنیک، زَخشیک، نیندیک، تَنازیک، گالتیک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)