مستخدم

/mostaxdem/

    employee
    servant
    domestic
    orderly
    help
    houseman
    matron
    employe
    factotum
    menial
    porter
    retainer
    superintendent

فارسی به انگلیسی

مستخدم اشپزخانه
scullion

مستخدم اونیفورم پوش
liveryman

مستخدم بیمارستان
orderly

مستخدم جور جامه پوش
liveryman

مستخدم دارای اونیفورم
commissionaire

مستخدم دم در
doorkeeper

مستخدم دولت
public servant

مستخدم دونپایه
scullion

مستخدم رستوران
garon

مستخدم سوار بر اسب جلو و دست چپ در کالسکه
postilion

مستخدم قطار
porter, trainman

مستخدم مدرسه
janitor

مستخدم هتل
chambermaid

مستخدم کشتی
cabin boy

مستخدم کشوری
civil servant

مترادف ها

servant (اسم)
فراش، خدمتکار، پیشخدمت، بنده، مستخدم، نوکر، خادم، پایکار، چاکری

retainer (اسم)
ملازم، گیره، مستخدم، حکم نگاهداری و ضبط

concierge (اسم)
دربان، مستخدم، نگهدار یا حافظ، زندانبان، قلعه بان

employee (اسم)
مستخدم، عضو، کارگر، کارمند، مستخدم زن

livery servant (اسم)
مستخدم

serviceman (اسم)
مستخدم، سپاهی، تعمیر کار، عضو ارتش

servitor (اسم)
تابع، خدمتکار، مستخدم، نوکر، خدمتگذار، زیر دست

پیشنهاد کاربران

نگهدار یا حافظ، قلعه بان، دربان، حارس، زندانبان
که معنای کلمه درآمده بر این بوده که جهان زندانبان انسانیت یا بشریت است.
که شامل سه چیز می شود گذشته، حال وآینده و سه جان تولد، زندگی و مرگ در مکانی فیزیکی سه بعدی
...
[مشاهده متن کامل]

و دو نیمه که تضاد ها می باشند.
خیروشر، شب و روز ، سپید یا سیَآه
این جهان دو نیمه است ما هم سه جان
کوچک بیتی از شاعر معاصر: حسام عسگری

زاوَر
واژه مستخدم کاملا پارسی است چون در عربی می شود موظف این واژه یعنی مستخدم صد درصد پارسی است.
Help
janitor
لَلَه آقا
لهجه و گویش تهرانی
مستخدم مرد، غلام
مهتر=
خادم. خدمتگار مخصوص :
چنین داد پاسخ که مهترپرست
چو یازد به جان جهاندار دست.
فردوسی.
کسانی که اندر شبستان بدند
هشیوار و مهترپرستان بدند.
فردوسی.
نوکر
کارشگر