مستحیل

/mostahil/

    transmuted

فارسی به انگلیسی

مستحیل شدن
transmute

مستحیل شدنی
transmutable

مستحیل شده
absorbed

مستحیل کردن
merge

پیشنهاد کاربران

مستحیل. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحالة. مملو و ملآن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . || سخن که روی وی گردانیده باشند، یاسخن که سر و بن ندارد. ( منتهی الارب ) . سخن باطل. ( اقرب الموارد ) . رجوع به استحالة شود. || محال و ناممکن. ( غیاث ) ( آنندراج ) . ناشدنی. ممتنع. باورنکردنی : این خبر سخت مستحیل است و هیچ گونه دل و خرد این را قبول نمی کند. ( تاریخ بیهقی ص 515 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

چو مستحیلان شوم و حرامخواره نه ایم
از این سبب همه ساله اسیر حرمانیم.
مسعودسعد ( ص 366 ) .
مستحیل چگونه در حد امکان آید. ( سندبادنامه ص 70 ) .
واجب است و جایز است و مستحیل
تو وسط را گیر در حزم ای دخیل.
مولوی ( مثنوی ) .
گفتم این ماخولیا بود و محال
هیچ گرددمستحیلی وصف حال.
مولوی ( مثنوی ) .
- مستحیل الاندراس ؛ چیزی که مندرس نمی شود و ضایع نمی گردد. ( ناظم الاطباء ) .
|| از حالی به حالی گردنده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . متغیر و مبدل و برگشته و تغییریافته. دگرگون و از حال خود برگشته. ( ناظم الاطباء ) : بسبب تازگی خربزه هندو ( یعنی هندوانه ) و بسبب گرمی معده و جگر بسیار بود که مستحیل شود یعنی از حال خویش بگردد. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . || حیله گر. ( غیاث ) ( آنندراج ) . محیل و حیله گر و مکار. ( ناظم الاطباء ) :
ای مسلمانان فغان زان دلربای مستحیل
کو جهان بر جان من چون سد اسکندر کند.
سنائی.
منبع. لغت نامه دهخدا

اگه توانستی ثابت کنید که هیچ چیزی وجود ندارد وهمه چیز توهّم وخیال است؛
بازهم نمیتوانید ثابت کنید "الله البارئ"را وجودندارد!
ناممکن!
تغییر و دگرگون شده.
مُستَحیل.
هو
محال ، نا شدنی ، غیر ممکن.