مستحکم

/mostahkam/

    firm
    sound
    solid
    stable
    staunch
    stout
    strong
    tenacious
    walled

فارسی به انگلیسی

مستحکم سازی
entrenchment, fortification

مستحکم کردن
buttress, consolidate, firm, fortify, defense

مستحکم کردن با افزودن پایه
reinforce

مستحکم کردن با شمع زدن
reinforce

مستحکم کردن با وصله
reinforce

مترادف ها

firm (صفت)
پایدار، سفت، سخت، محکم، ثابت، پا بر جا، استوار، متین، راسخ، مستحکم، پرصلابت

solid (صفت)
سفت، خالص، یک پارچه، سخت، محکم، بسته، قوی، نیرومند، استوار، قابل اطمینان، جامد، توپر، مستحکم، منجمد، حجمی، سه بعدی، ز جسم

strong (صفت)
فراوان، سخت، محکم، فربه، قوی، پر زور، نیرومند، پر مایه، مستحکم، پرصلابت، خوش بنیه، مقتدر، پر نیرو

tenacious (صفت)
سفت، محکم، چسبنده، سر سخت، استوار، مستحکم

well-found (صفت)
مستقر، مستحکم، کاملا مجهز، مجهز به وسایل کامل

fortified (صفت)
مستحکم

well-appointed (صفت)
مستحکم، مجهز به وسایل کامل

پیشنهاد کاربران

سفت کاری. سخت کاری. قرس کاری. قزکاری. ایستا کاری. پایا کاری.
پایاب کاری. استوار کاری. برجاکاری.
. . . .
سخت شکن
استفاده از کلمه - استوار - بیشتر به چیزی که ته در زمین و سر به آسمان رفته باشه معنی پیدا میکنه.
مستحکم = یعنی پایدار - محکم
متین. [ م َ ] ( ع ص ) درشت و استوار. ( از منتهی الارب ) . استوار. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) . استوار و محکم. ( آنندراج ) ( غیاث ) . محکم و استوار و سخت و درشت. ( ناظم الاطباء ) . پخته کار. رزین. متقن. مبرم. مستحکم. سخت قوی. سخت نیرومند. استوار. صلب. سخت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و املی لهم ان کیدی متین. ( قرآن 183/7 ) . ان اﷲ هوالرزاق ذوالقوة المتین. ( قرآن 58/51 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

رایش چنانکه لفظ بزرگان بود متین
عزمش چنانکه بازوی گردان بود قوی.
فرخی.
عزمش چو عزم و حجت پیغمبران درست
رایش چو رأی دولت نیک اختران متین.
فرخی.
گر مرا فرموده بودی خسرو بنده نواز
بهتر از دیوان شعرت پاسخی کردم متین.
منوچهری.
یگانه گشته از اهل زمانه
به الفاظ متین و رای متقن.
منوچهری.
نعمت فردوس یک لفظ متینش را ثمر
گنج باد آورد یک بیت مدیحش را ثمن.
منوچهری.
مغرور به حول و قوت قدرخان و کثرت مدید و بأس شدید و حبل متین و بسطت و تمکین او. ( ترجمه تاریخ بیهقی ایضاً ص 297 ) .
قران بود و شمشیر پاکیزه حیدر
دو بنیاد دین متین محمد.
ناصرخسرو.
چه سخن نیکو و متین رانده اند و بر ایراد قصه اقتصار نموده. ( کلیله و دمنه ) .
قرآن شفا شناس که حبلی است بس متین
سنت نجات دان که صراطی است مستقیم.
خاقانی.
زیر طناب خیمه ات عرش خمیده رفت و گفت
ای خط جدول هدی حبل متین دیگری.
خاقانی.
ناصرالدین به حزمی متین و قدمی ثابت آن حمله را رد کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 150 ) . موصوف به رای رزین و حزم متین. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 279 ) .

مقاوم
استوارساخت . [ اُ ت ُ ] ( ن مف مرکب / ص مرکب ) محکم : زره یا جامه ٔ استوارساخت .
پایدار
این واژه عربی است و پارسی آن باریستان می باشد که واژه ای پهلوی است