beleaguer, corners, harass, overwhelm
فارسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
درمانده و وامانده
نیازمند معنی میتونه بده؟
" ناامید. خودباخته. بی چاره
":مستاصل. دست بریده.
":مستاصل. دست بریده.
درمانده . . . . . . .
پریشان
بی چاره
تهی دست
ناتوان
ناچار
درمانده
این ها واژگانی هستند که در جای واژه تازی ترکیبی ( مستأصل ) به فراخور چکونگی هرکس می توان به کار برد.
پاینده باشید
بی چاره
تهی دست
ناتوان
ناچار
درمانده
این ها واژگانی هستند که در جای واژه تازی ترکیبی ( مستأصل ) به فراخور چکونگی هرکس می توان به کار برد.
پاینده باشید
نگران ، بلاتکلیف
درمانده، پریشانی، سرگردان
به تنگ آمده ؛ خسته شده ؛ بیچاره و ناتوان ؛ درمانده و پریشان و. . .
درمانده
مستاصل از این یعنی مجبور به . . .
سرگردان. دودل. مردد
مستاصل
ازبیخ برکنده, ریشه کن شده, بینوا, بیچاره
( اسم ) 1 - ازبیخ برکنده، ریشه کنده . 2 - بی نوا بی چیز تهی دست . 3 - بدبخت پریشان حال . 4 - مجبور.
مستاصل ساختن
( مصدر ) 1 - ریشه کن کردن ازبیخ برکندن . 2 - فقیرکردن تهی دست کردن . 3 - بدبخت کردن پریشان ساختن : شاه بدخشان . . . عاقبت سلطان ابوسعید میرزا ایشان را مستاصل ساخت و مملکت راتصرف کرد. 4 - مجبورکردن .
... [مشاهده متن کامل]
مستاصل شدن
( مصدر ) 1 - ریشه کن شدن ازبیخ برکنده شدن . 2 - فقیرشدن تهی دست شدن : ( ( ومیترسم که اگر مال مواضعت را امسال را طلب کنند بعضی مستاصل شوند . 3 - بدبخت شدن پریشان شدن . 4 - مجبورشدن .
ازبیخ برکنده, ریشه کن شده, بینوا, بیچاره
( اسم ) 1 - ازبیخ برکنده، ریشه کنده . 2 - بی نوا بی چیز تهی دست . 3 - بدبخت پریشان حال . 4 - مجبور.
مستاصل ساختن
( مصدر ) 1 - ریشه کن کردن ازبیخ برکندن . 2 - فقیرکردن تهی دست کردن . 3 - بدبخت کردن پریشان ساختن : شاه بدخشان . . . عاقبت سلطان ابوسعید میرزا ایشان را مستاصل ساخت و مملکت راتصرف کرد. 4 - مجبورکردن .
... [مشاهده متن کامل]
مستاصل شدن
( مصدر ) 1 - ریشه کن شدن ازبیخ برکنده شدن . 2 - فقیرشدن تهی دست شدن : ( ( ومیترسم که اگر مال مواضعت را امسال را طلب کنند بعضی مستاصل شوند . 3 - بدبخت شدن پریشان شدن . 4 - مجبورشدن .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)