مساعد

/mosA~ed/

    favorable
    friendly
    suitable
    benign
    benignant
    easy
    prosperous
    ripe
    favourable

فارسی به انگلیسی

مساعد از نظر خدایان و نیروهای اسمانی
propitious

مساعد بودن
approve, suit

مترادف ها

adjutant (صفت)
مساعد

favorable (صفت)
مناسب، مساعد، مطلوب

conducive (صفت)
مساعد، سودمند، منجر شونده، موجب شونده

friendly (صفت)
مساعد، مهربان، دوستانه، خودمانی، تعاونی

propitious (صفت)
مناسب، مساعد، خیر خواه، خوش یمن

auspicious (صفت)
مساعد، خوشایند، فرخنده، مبارک، خجسته، فرخ، سعید، بختیار

fortunate (صفت)
خوب، مساعد، خوشحال، فرخ، خوشبخت، خوش شانس

large-hearted (صفت)
مساعد، سخاوتمند، بخشنده، همدرد، نظر بلند

پیشنهاد کاربران

رو براه=رو به راه
حالش مساعد است=حالش رو براه است
واژه مساعد
معادل ابجد 175
تعداد حروف 5
تلفظ mosā'ed
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( مُ عِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی mosA'ed
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی عمید
متعادل، نرمال
مناسب، خوب،