پیرایه آرایه و آراسته نمودند نوشته ای را که به عروس وداماد میمانست. وهم چنانکه داماد و عروس را آرایش و پیرایش و آراستش می نمایند.
مزین و موشح:آرایه و پیرایه . بَزَک و دَستِه؛دسته=مانند دسته گل.
به کوردی یعنی بزرگ
محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع به زر و گوهر و محلی به لاَّلی و جوهر. ( سندبادنامه ص 313 ) . هر دو منزه از لغو و تأثیم و محلی بخالص تبر تفضل و تکریم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 449 ) . ... [مشاهده متن کامل]
تو بی زیور محلائی و بی رخت مزکائی و بی زینت مزین. سعدی. || جلاداده شده. ( ناظم الاطباء ) . || وصف کرده شده. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) . رجوع به تحلیه شود. || شیرین کرده شده. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به احلاء و تحلیة شود. || فرمان داده شده. || خوش نما و ظریف نوشته شده. ( ناظم الاطباء ) . || مجازاً به معنی چهره. ( غیاث ) ( آنندراج ) .
تزئین یافته
زینت شده
زیور و زینت
آراسته
در پارسی " زیوردار ، فرخار " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.